-
« ذغال اخته »
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 10:02
سربازان، اسب های اخته. با بخت هایی که برگشته اند و کودکانی که در دهنِ خیابان، بـِرگـِر ذغالی می شوند. دین مدرن، معجونی از خون اساطیر. شوخی های انتحاری و لبخند مردگان بر صورت خاورِ خوار، جامانده از چرخش این زمین نحس. هیچ چیز این بازی قشنگ نیست، حتی جفت 6 .
-
« جشن عروسی من »
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 16:52
کاش شما هم بودید. کاش دلمان تا ابر ها برود. کاش کبوتر سپید بختی، بر شانه های همه جوانان ایران عزیزم بنشیند. کاش همه بخندند کاش سهراب بود ندا بود همه بودند کاش همه شاد بودند و می رقصیدند این هم شعر روی کارت دعوت عروسیم : با قاصدکها رها می شویم آسمان وسعت دستان به هم پیوسته ست. سبزید و صدای پای آب شنیدنیست . محتاج دعای...
-
« خاطره »
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 14:46
بی گدار به آب زدی و با پنج ضرب از من گذشتی. خیالی آرام در تنهایی ام شکست. چه ناخوانده بودی، سنگ صبور! جامانده از روزهای دور.
-
« سردار - بی سر »
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 13:12
خرافه، تاول درد، بر عریان ِمقدس ِ درخت. سربازان پیر ِسبز، ایستاده می میرند. سردار جنگل بی سر، تی بلا می سر گی لان ! تی بلا می سر
-
« شانه های خسته »
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1388 12:56
سالهاست فرشته ها، از شانه های خسته مان کوچیده اند. دردهای مزمن مان، از محدوده ی شفای رسولان، بیرون اند. چشم بندت را باز کن. دیگرهیچ خواب شیرینی، مجابمان نمی کند. می دانی نفس نفس ِ جهان، به قصد نرسیدن مان است. کاش! خدا، نافمان را با گره ی کور می بست.
-
« جهله »
شنبه 16 آبانماه سال 1388 08:58
امشب در سینه ام، دستانی حنا بسته، بر جهله می کوبد : جینگ چــِکو، چــِکچــِکو جینگ چــِکو، چــِکچــِکو شاید این خط ممتدِ سیاه، دوباره به رقص در آید، به شیوه ی سرکنگی.
-
« اولین جرعه »
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 12:47
هر شب، بر ماه گرفتگی ِ راستم، چنگ می زند. چشمانش، زنبورهای بی تابند و 6 ضلع آغوشم، عطرعسل می گیرد. بر سینه ی خواب های من، دو غاز وحشی ِ سپید، جامانده از بهشت، سرود جفت گیری حوا را به دستان لالم می آموزند. در بستر من، جزیره ی گمشده ایست، که خدا، پس از نوشیدن ِاولین جرعه ی شراب، خلق کرد.
-
« شهر ِ غریب »
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 07:47
لنج، تابوتی بر دستان مادر دریا، انگار ناخدا با طوفان کنار آمده باشد. ماهیان مرکب با دهانی کف کرده، نفت را هجی می کنند و ماهیگیران خسته، با تورهای دریده بر می گردند. خانه مادر بزرگ هم دیگر در حافظه بلند مرتبه ها نمی گنجد. دست فروش، بُرقعی گمشده در حجم سوتین های تایلندی. دماغهای سر به هوا، بوی اسفند ها را نمی فهمند و...
-
« من سردم است »
شنبه 2 آبانماه سال 1388 11:48
امروز اولین باره که درد دلم رو تو وبلاگم می نویسم : دیشب قلبم ایستاد سوگند می خورم ضربان نداشت و دستهای وحشت زده ای که می گفت حرف برن نفس بکش من از تنهایی می ترسم سینه ام سرد بود انگار بر سنگش گلاب پاشیده باشند گاهی در یک لحظه دلت آنقدر برای تمام عزیزان رفته و نرفته شاید هم برای خودت تنگ می شود که قلبت به احترامشان...
-
« بی هیاهو »
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 15:03
این روزها تنهایی من نهنگی است در عمق اقیانوس چشمانت بی آواز بی هیاهو
-
« سایه روشن»
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 13:47
سایه روشن مجموعه ترانه ها و غزل های من چاپ شد : انتشارات پرستوی سپید ، طرح جلد از عزیز همیشه و هنوز حسن بردال که یه عذر خواهی بهش بدهکارم چون علیرغم تاکید من اسم ایشون از قلم افتاده دوستان می تونن کتاب رو از کتاب فروشی شهر کتاب واقع در شهر نمایش خریداری کنند . امید که کار خوبی باشه و مورد توجه دوستان قرار بگیره
-
« عروس دریا »
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 15:31
دلتنگیت را با خودت به دریا بردی و ماهی ها در تور دامنت طنازی کردند عروس دریا که تو باشی نهنگ ها هم بد مست می شوند ...
-
« خرداد ِ مست »
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 10:53
-
« سپید ِ سرخ »
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 08:51
مادیانهایی از گلویم تاختند از دشت زبانم گذشتند و از حصار دندانم پریدند شیهه کشیدند شعر شدند ، سپید سربها گلوله های مست مادیانها به خیابانها رسیدند چاپ نشده ، سرخ ...
-
« شک »
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 13:30
من در تو تمام می شوم برگردم تازه زاییده شوم سرخم سفیدم گریه می کنم نافم را با دندان می بری عادت داری گوشت خواری من دلم می سوزد چقدر دختر ! برای شکنجه نفست گرم است اصلا بر نگردیم من حالا زنده مرده ام شروع کن روی جسدم شکافی کافی نیست هنوز می طپد دلم توی چاقو ناخن هایت لاک خورده سرخ بشور نجس نشود سوئیچ بی.ام.و بوی ادکلن...
-
« دیوانگی »
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 08:19
با من کنار نیامدی تمام خواب نیمروزم لاشه سگی ی ِ بیست ساله گی ام شد دندان عقلم را چال کن دیوانگی هم عالمیست ...
-
« کشفم کن »
شنبه 31 مردادماه سال 1388 13:40
با من بیا من مرد توام من آشنای درد توام به این سنگ سیاه که عادت می کنی تنم در گور ، هزارسال می لرزد خوابهای مومیای ام می پرد با من بیا و دریچه ای به تنت باز کن بهشت تو دیدن دارد من مرد نامرد توام کشفم کن جمجمه ام را گلدان شعمدانی کن جناغم را بیلچه باغچه های داوودی کن بازم یاب درگیرم کن پیرم کن مهره هفتمم را گردن آویزت...
-
« اعتراف »
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 07:13
هابیلی در گلویم خاک شد ابلیس سرگیجه گرفت و من شاهد کور حقیقت های مَجاز آه اقلیما ! لبخندش چه خواهرانه بود ، مرگ ...
-
ترانه تقدیم به ابراهیم منصفی ( روحش شاد )
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 12:34
بزرگداشت ابراهیم منصفی - بندر عباس فرهنگسرای طوبی- مرداد 88 عکس : عبدالحسین رضوانی « پا بَ که طوفان پا بَشِد » رامـی ! کجایی تا بگم ، از ای همـه درد و گناه از سایه وُنی چش سفید ، با دِلـُنی سنگ و سیاه رسـم زَمُن ای خا به هم ، دارا ، ندار ِ روزگار شاگـردُنِت بیتابتـَن ، بیتـابِ عشـق ، آموزگار! حافظ کجان؟ مانی کجان؟...
-
« جای خالی تو »
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 09:02
اولین ترانه عاشقانه بندری من تقدیم به ابراهیم منصفی عزیز ( روحش شاد و یادش گرامی ) دَس مَ کِشی تو مودُنت، تا چـِشمِت آروم بـِگِرد تَه گو تا صُب حرف اَزَنیم ، مِه اَصلاً خوابم نابَرد شروع ما که به حرف زَدِن ، از روز آشناییمون خیره تَه بو به چشمونُم ، ماه تموم آسَمون ! به جز وفا و سادگی ، از توی چشمات اُمنَدی مَه گُ با...
-
« بیداری در خواب »
شنبه 20 تیرماه سال 1388 13:11
نیمه های شب از خواب بر می خیزم نه کابوسی که همچون ماری در شقیقه ام بخزد نه غافلگیری بوسه های همسرم و نه شوک های شیرین سر انگشتانش سرم تمام حجم اتاق را مرور می کند گلدانها پرده ها قابها بالشت و ته مانده عطرکنزو مردمکم جنین سیاهیست که از رحم چشمانم جدا می شود گیج در جهانی سیاهتر از خودش در ذهنم نه اثری از شعبده والیوم...
-
« آنروزها »
شنبه 13 تیرماه سال 1388 21:28
بچه که بودیم تمام کُنارها را سنگ سار می کردیم مادرم با یک گلوله ونستون پدر بزرگ را نصف می کرد همه آدم بودیم کسی خاشاک نبود و مادر بزرگ به تعداد فقیران محله نان می پخت بی منت بی سهام عدالت آنروزها هیچ گاوی زمین را با ترس از شلاق شخم نمی زد آن روزها حتی ممل آمریکایی هم دروغ مصلحتی می گفت آنروزها هنوز بابا غرورش نشکسته...
-
« درد »
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 16:40
شعر بنیامین جوادی تقدیم به خواهر شهیدم ندا آقا سلطان و تمام شهدای راه آزادی : « درد » سهم ما از زندگی داغ دل مادر نبود گریه ی بابا دلیلش ، گاز اشک آور نبود بر سر آزادگی یک مشت خاکستر نشست رد یک باتوم تشنه ، بر لب خواهر نشست از دل سبز زمین مردانگی فواره زد غیرت از بی غیرتیها بر رگش قداره زد دشنه ی نیرنگتان با نام دین...
-
23 خرداد
شنبه 23 خردادماه سال 1388 08:56
تا دور دستها طنین آوازی به گوش نمی رسد بغضی سبز در گلوی قاصدک مانده و روز در ازدحام کابوسی ناخوانده چه بی تابند هزار مرغ خوشخوان در سراب چشمانت آزادی !
-
« دیوانه ای در من »
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1388 15:22
دیوانه ای درجسم من گاهی تکانی می خورد با زوزه ای سگ می شود تا استخوانی می خورد بی شک تنش درگیر شب بی ماجرای روشنی یک دلشکسته با کمی دلشوره های بهمنی دیوانه ای بی ادعا در دامن ناباوری یک سنگ تیپا خورده با تلفیق کوری و کری رد تقاصی در دلش نامادران یائسه شیخی به نور آلوده و تا نیمه پر از وسوسه یک انقلاب بی صدا بر صندلی...
-
« ساجده کشمیری »
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1388 17:02
ابرها هم به ارتفاع دستانت نمی رسند وقتی تمام نرفته ها را نرفته ، رفته ای ... « ساجده کشمیری » شاعره و کوهنورد جوان و خوب هرمزگان در گذشت روحش شاد یادش گرامی لینک این اتفاق ناگوار :
-
« سقوط »
سهشنبه 5 خردادماه سال 1388 14:33
تو را صدا می زنم ، میان زجر و خواهشم ببین صلیب می شوم ، تو را به دوش می کشم تو را که بی رمق شدی ، در انتظار روشنی تو را که کیج و گنگی و ، شبیه سایه با منی سراب حرف تازه یی ، برای چشم ما نبود کسی ستاره را از این ، شب سیاه ما ربود من و تو درد مشترک ، عذاب آخر الزمان ببین سقوط می کند ، کنار درد ما جهان برای ریشه های ما ،...
-
« HEY YOU »
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 15:02
تقدیم به هرمز اعتماد با سر پنجه جادویی اش و به یاد دوستان عزیزم مصطفی قویدل و شریعت شریفی وقتی شه ره تو حس گیتار شه زه صبور بی هر چه مرده هه زنده شکه تو گور یه چوک نازنین با روح سرکشش دنیا خلاصه بو توی دو تا چشش Hey you بزن بره تا عمق جان مه زخم نبودنت تا استخوان مه راهی که تو بری ختمش به آسمون دستت نیازمه بی سقف...
-
« همسفر »
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 09:43
دست منو بگیر، تا خواب رازقی باید که تازه شه ، این رسم عاشقی بغض منو بگیر ، تا آخرین نفس پروازو زنده کن ، در بالم همقفس با خاطرات تلخ ، من سر نمی کنم این مرد مرده را ، باور نمی کنم سهم منو بخند ، چشم منو ببوس قلبم رو زنده کن ، مهتاب ِ نوعروس شکوه نمی کنم ، زاری نمی کنم من روبروی درد ، کاری نمی کنم اما تو ناجی ِ ، هفت...
-
« بانوی صبور من »
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 16:29
چشمانت خنیاگریست که بی مثال با هر طلوع دلبری را سرود می کند آن گونه که پرستوها از کوچ باز می مانند و هیچ خرگوشی به خواب زمستانی نمی رود هنوز رد انگشتانت بر نیل رگم مانده و معجزه را برای فراعنه ی چشمانم تفسیر می کند پیشانیت آبستن بوسه های بی جانم همچون اولین دیدار پلک بگشا بر وسعت بی تابی ام بانوی صبور من ...