شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« گلوله های مشقی »

  

انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است 

 

خوابهای سوخته پیش از این هم تعبیر شده اند 

 

ما به آرامش بیشتری نیاز داریم 

 

برگرد به فصل بی هویت سگ های شکاری 

 

و سقوط لک لک هایی  

 

که به گلوله های مشقی دل خوش کرده بودند 

 

ما رد تمام سبز ها را گرفتیم  

 

تا سرخی گلوگاه چشمانی که تن یونیفرمها را می لرزاند 

 

و ستاره هایی که بی افتخار می افتادند  

 

و خورشید که در مدار صفر به بن بست خورده بود 

 

بر گرد به عقب 

 

این کابوسها تعبیرشان تنها

 

آونگیست که بر مغز متفکر ساعت می کوبد  ...