روزی نامه ام را به پای کفتری بستم
تا از 7 آسمان بگذرد
نامه ای عاشقانه برای حوری زیبایی
که کلفت خدا بود
مدتی گذشت و چند پر خونین از آسمان ریخت
بعد سالها هنوز زندگی ام
اسیر سیل ، زلزله و طوفان است
آه ! خدا هم حسادتش رو شد ...
تو از جنس بهشتی با عطر سیب و گندم
میون این جهنم منم که گیجم و گم
تو هرم دستای تو خالی ِ دست من بود
دو روح خسته ی ما اسیر حجم تن بود
روز و شب سیاهم تو رو همیشه کم داشت
پاهای خسته ی من حسرت همقدم داشت
شاید در اشتباهم ، روح تو مال من نیست
حتی تو یادت عشقِ ، رو به زوال من نیست
ولی بـذار بمیـرم تـو آبــی ِ نگـاهت
شاید بهشتی ام کرد چشمایِ بی گناهت
اول این دو راهی تفسیر عشق و دردم
مثل تمام شبها من بی تو گریه کردم ...