شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« بیداری در خواب »

 

 

نیمه های شب از خواب بر می خیزم

نه کابوسی که همچون ماری در شقیقه ام بخزد  

نه غافلگیری بوسه های همسرم 

و نه شوک های شیرین سر انگشتانش  

سرم تمام حجم اتاق را مرور می کند  

 

گلدانها 

            پرده ها

                          قابها 

                                       بالشت و

                                                          ته مانده عطرکنزو

مردمکم جنین سیاهیست  

که از رحم چشمانم جدا می شود 

گیج در جهانی سیاهتر از خودش

در ذهنم

نه اثری از شعبده والیوم است و نه

آرامش پس از آواز سوره های مقدس

این صدای کیست  

که با لاله گوشم عشق بازی می کند؟

ترانه آوه ماریای بوچیلی

صدای بال فرشته شانه چپم 

یا زمزمه دوستت دارم عزیزم  

نمی دانم نمی دانم

حس آشنایی نیست

انگار اشیا درهم پیوسته اند   

نیمی گرگ می شوم و نیمی بره 

نفسم تندتر و تندتر می شود  

عرق می کنم  

روح مادر بزرگ در گلویم آویشن دم می کند 

من بیشتر از گذشته به خواب نیاز دارم  

سر بر سنگفرش سپید معبد می گذارم 

گوشه چشمانم تر می شود

و زمزمه ای گرم که در گلوگاه لبانم

می پیچد :  

« چیزی شده عزیزم زم زم زم زم ... » 

 

نظرات 27 + ارسال نظر
خاله زنک یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ق.ظ http://www.khalehzanak.blogfa.com

چه توصیف جالبی بود؛سنگفرش سپید معبد !
خیلی خوبه که احساسمون روبی کم وکاست به همونی که دوستش داریم بگیم اصلآبحث فریب وزبون بازی ولوس کردن وکوچیک شدن نیست همیشه حقیقت محکم ترین تضمین برای بقاس

لو دیریا یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ق.ظ http://lodirya.blogsky.com

سلام آقای جوادی
خوشحالم روحتون با شعر عجین شده .
لینک شدید .
راستی دریا را به دیریا تصحیح کنید ممنونتون می شم

لی یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:43 ب.ظ http://leee.blogsky.com/

سلام.
نیمی گرگ می شوم و نیمی بره یا
من بیشتر از گذشته به خواب نیاز دارم


توصیف جالبی است.. در جاهایی از شعرتان احساس می کنم سعی کرده اید که حتما بعضی از واژه ها یا توصیفات بیاید. اما شاید قیچی کردن بعضی از آنها خوب باشد...

کاشکی اشاره
می کردین کجا

ماه لی لی یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ

.درود.
تصویرهای شعرت زیبا بود..گاهی تلخ اما دلنشین

میترا دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ق.ظ

اوهوووم/////
وری گود///////////
خیلی قشنگ تشبیه می کنی ///////
آفرین .....
واقعا آفرین.......
مخصوصا ؛مردمکم جنین سیاهیست

که از رحم چشمانم جدا می شود

گیج در جهانی سیاهتر از خودش

در ذهنم

خیلی تشبیه قشنگیه ......................
به افتخارش دست / سوت

zan دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ق.ظ http://zanaks.blogfa.com

bebin

عموفیروز دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:17 ب.ظ http://amufiruz.blogfa.com

سلام.
شعر قشنگیه.
چه زمزمه قشنگی و چه خواب زیباتری حین اون زمزمه. یه خواب سنگین.
خوب بخوابی.

نلسون 14 ساله سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:50 ق.ظ

همه اینا رو میشه تو یه قوطی بزاری و بعد چشات رو ببندی و نزدیک گوشت تکونش بدی .
اونوقته که می شنوی :
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو میبره .....
بنی امتحانش کن ببین چه حسی میده بهت

کیوان سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ق.ظ

شعره خوبیه.خوشم امدومخصوصا تیکه......من بیشتر از گذشته به خواب نیاز دارم
.من همیشه اسم عکاسه عکس هفته رو مینویسم.ولی ظاهرا اینبار ننوشتم.

ساناز غلامی سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:26 ق.ظ http://sanaz-gholami.blogfa.com

سلام
شعراتون خیلی قشنگ بود خصوصا شعر دوم
ممنون که بهم سر زدید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:22 ق.ظ http://lodirya.blogsky.com

بنویسید تا بخوانیم

چشم

لی پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ب.ظ http://www.leee.blogsky.com/



نیمه های شب از خواب بر می خیزم

نه کابوسی که همچون ماری در شقیقه ام بخزد

نه غافلگیری بوسه های همسرم

و نه شوک های شیرین سر انگشتانش

سرم تمام حجم اتاق را مرور می کند

شروع این شعر منو به ادامه دعوت نکرد. اما فرض کنید شعر از اینجا شروع میشد :

((مردمکم جنین سیاهیست

که از رحم چشمانم جدا می شود))
این قسمت خیلی انرژی داره....

این نظر شخصی منه.


من شاعر نیستم اما شاعران را دوست دارم....
(( لی ))

راستی من اسمم شهاب آب روشن

با سلام و عرض احترام
ترجیح می دم
در ایتدا با تصاویری فضای کار رو معرفی کنم
و همبن قسمت های به قول شما دوست عزیز انرژی زا
در ادامه بیاد و غافلگیری مخاطب با آگاهی از فضای اصلی
شعر باشه
در هر حال ممنون از نظرتون
خوشحالم که با حوصله در مورد کار حرف زده می شه
یا حق

MAT جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ق.ظ http://mat-city.blogsky.com

نمی دانم از شعر چه می خواهم ، شاید حقیقیت پشت آن باشد.

کاش میشد این حقیقت را به راحتی دید.

لینکتون کردم

موفق باشید

کیوان شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ق.ظ http://www.fressun.blogfa.com

سلام بر .....نمیدونم
خیلی خوب بود.لذت بردم
شروعه خوبی داره

فریبا یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ب.ظ http://mehr-faraz.blogfa.com

می خوانمت

فروغ سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ب.ظ

سلام
این روزها کمی شلوغم
سر فرصت سر می زنم
موفق باشی

نغمه چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:09 ب.ظ http://naghmehdanesh.persianblog.ir

حالا چیزی شده عزیزم زم زم زم زم!

یک عدد محسن جمعه 2 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:16 ق.ظ http://blog.karenjak.com

سلام
زیبا بود من زیاد از شعر شاعری چیزی نمیدونم ولی خب خوندنش رو دوست دارم !

م.دیدار شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.keyno.blogfa.com

باسلام آرزوی طول عمر...

از تشریف فرمایی تون خوشحال شدم و از خواندن شعرهای زیباتون بسیار لذت بردم
باز هم به ما سر بزنید جناب جوادی عزیز
تا سلامی دیگر بدرود

فریبا شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ب.ظ http://mehr-faraz.blogfa.com

خودم جای کار دارم این ذهن ناقص منه

گل مینا سه‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:11 ب.ظ http://nasserabdollahi.blogsky.com

زیبا و پر احساس بود.
ممنون که به ناصریا سر زدید.
لینکتون کردم.

فریبا جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ق.ظ http://mehr-faraz.blogfa.com

حرفی نیست

عطا شهنواز جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ب.ظ http://www.atashahnavaz.blogfa.com

سرم تمام حجم اتاق را مرور می کند ...
شعر هایت زیبا و بومی اند...
ادبیات جنوب را می پسندم... منوچهر آتشی... محمد علی بهمنی... و به تازگی روجا چمنکار

اما...
می خواستم بگویم،
خسته ام در کافه ی سرد

با یک شعر نو ....
یک غزل ...
یک تک بیتی ...
و شش رباعی...

به روز هستم و منتظر نظر شما!

در پناه حق
و موفق باشید

مریم شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ http://tearofme.blogfa.com

به نظر میاد آدم قوی باشین . نمی دونم چرا این حس رو کردم.

راستی من به آدم های قوی حسودیم میشه!

فروغ چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:12 ق.ظ

اومده بودم یه شعر خوب بخونم که خوندم
شعر خیلی خوبی بود و تاثیرگذار.
راستی طوطی تم دیدم. و راستی تر اینکه یه پیشنهاد، مگه اون وبلاگت فتو بلاگ نیست؟ مگه قرار نیست که فقط عکس باشه؟ چرا شعر می ذاری اونجا؟ پیشنهادم اینه که اجازه بدی شعرات پیش هم باشن و شعری جای دیگه تنها نمونه. عکس ها هم می تونه بدون شرح باشه و خودش حرف بزنه
موفق باشی

سلام ممنون از نظرت
یه بیت از ترانه های دایوش بود نوشتم
اونایی که از خودم نوشتم هم
حس خودم نسبت به عکس بود
تا حدودی حق با شماست سعی می کنم بدون شرح باشه

زهرا پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ق.ظ http://www.zahra3078.persianblog.ir

کاش چیزی بیش از زیبا بود می تونستم بگم
برقرار باشید
لذت بردم

پروانه چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:26 ب.ظ

نظرات دیگران رو خوندم
با نظر لی درباره این شعر موافقم
نظر شما رو هم خوندم اما میدونید نظر من اینه که شعر هم میتونه باعث غافلگیری بشه اما هیچ دلیلی نداره اولش جوری شروع شه که انقدر فضا رو توضیح بده اینجا که شما داستان کوتاه ن می نویسید ، اولش آدم ضدحال می خوره.
میشد که همه شعر جذاب باشه چرا با حالتی داستانی شروع می شه؟
حتی اگر اولش نبود فضای ملموس تر و زیباتری داشت.
بوسه همسر خیلی واقعیه
و به دیگران رب طی نداره
انگار برا دلخوشی یکی که دوست داشته باشید بخواید اسمی ازش برده باشید.




روح مادربزرگ رو دوست دارم
یه جور وسیعه
بزرگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد