با من بیا من مرد توام
من آشنای درد توام
به این سنگ سیاه که عادت می کنی
تنم در گور ، هزارسال می لرزد
خوابهای مومیای ام می پرد
با من بیا و دریچه ای به تنت باز کن
بهشت تو دیدن دارد
من مرد نامرد توام
کشفم کن
جمجمه ام را گلدان شعمدانی کن
جناغم را بیلچه باغچه های داوودی کن
بازم یاب
درگیرم کن
پیرم کن
مهره هفتمم را گردن آویزت کن
ساق هایم را خوب بتراش
شکسته نستعلیق بنویس
با همین چشمهای خیس
با همین چشمهای خون
با جنون
بند بند انگشتم را جوهری شراب کن
مست شو
تا می شود این شعر را سراب کن ...
سلام
کار خوبی بود. لذت بردم از این شعر...
زنده بود خاطره اش همیشه وهمین حالا هست کنارم سلام من از دوستان ذهن زیبا هستم به من هم سر بزن
عالی بود بنی عزیز
مست شو ...
خوابهای مومیایی ---
جمجمه ام را گلدان شعمدانی کن
جناغم را بیلچه باغچه های داوودی کن
بازم یاب
زیباست
سلام دوست عزیز
خوبی ؟؟؟؟
کشفم کن
جمجمه ام را گلدان شمعدانی کن
جناغم را بیلچه باغچه های داوودی کن ..
زیبا بود ممنون
سلام ..
زیباست با انگشتان جوهری نوشتن ... کاش سراب نبود !
دلت شاد
سلام....
ازسارا دیگه نمی نویسی...
دختر گل فروش...
یادش بخیر...شبهای خوابگاه
بنی هنوز شعرات یادمه
تحویل بگیر مهندس
اینا رو فقط با صدای خودت باید خوند
خوشم امد
دریا به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می کند
خیلی لذت بردم
خیلی
موفق باشی :)
بنیامین جان
سپاس از این شعر زیبات.
درود.
من مرد نامرد توام
کشفم کن
چه احساس قشنگی نسبت به خودت داری!!!!
سلام شعرای قشنگتون رو خوندیم و لذت بردیم.بازم سر می زنیم.منتظر شعرای بعدیتون هستیم.
خوشا به حال مخاطبش....
حس خوبی بود که منتقل شد و فکری را از گنجه به طاقچه کشید