شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« خاطره »

 

 

بی گدار به آب زدی     

 

و با پنج ضرب از من گذشتی.  

 

خیالی آرام در تنهایی ام شکست.  

 

چه ناخوانده بودی،    

 

سنگ صبور!  

 

جامانده از روزهای دور.  

 

 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
آژن یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:03 ب.ظ http://awazrazm.bolgsky.com

سلام و درود
چند شعر شما را خواندم زیبا بود اگر خواهان تبادل افکار هستید به وبلاگ آواز رزم سربزنید و نظر تان را بدهید . خوشنود مان سازید
صدای از تو و جرقه ی از من
شاید گور دشمن را ویران کند
و انگاه آزادی بروید
شاد و کامگار باشید

ساناز یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:07 ب.ظ http://www.afrabox.com

سلام
خوبی خیلی گشتم تا وبلاگت رو پیدا کردم
اسم اون سایتی که آمار را بالا میبرد اینه
www.afrabox.com
لینکت رو ثبت کن وکدی که بهت میده رو توی قسمت ویرایش قالب بریز
منتظرتون هستم

یوخه دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام
زیبا بود
والبته غمناک

محمد حسینی مقدم دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:18 ب.ظ http://ghaedegi.persianblog.ir

سلام دوست عزیز شعرتان را خواندم کوتاه بود و تاثیر گذار اما چندان با ذهنیت فرم گرای من جور نبود
از قافیه شدن دور با صبور در خط آخر شعرتان استقبال نکردم
از لحاظ کشف نیز شعرتان تا حد زیادی محتاج کشف بیشتری است
و فرک می کنم فقدان فرم را بایست با ضربه های شعری جبران نمود
برایتان آرزوی موفقیت دارم

چرا با قافیه شدن دور با صبور مشکل دارین ؟

محمد آسیابانی دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:35 ب.ظ http://namt.blogfa.com

سلام آقای جوادی، خوشحالم که به اینجا می‌آیم.
شعرتان را خواندم، چند نکته به ذهنم رسید که واگویه میکنم. نخست اینکه، زبان شعری شما به زبان روزمره، نزدیک است و این یک نکته مثبت و شاید یک نکته عالی در شعر شماست. راستش بعضی ها هنوز نتوانسته اند خود را از تاثیر زبان اشعار شاملو خلاص کنند، البته شما این کار را کردید. احسنت
دوم اینکه:چه ناخوانده بودی،
سنگ صبور!
این بندها جالب است و خوب نشسته. فکر کنم در یک مجموعه سپید از شاهکار بینش پژوه، شعری با همین مضمون خوانده بودم، همان شعری که این بندها را در خود دارد: (شرمنده چون الان مجموعه دستم نیست، نمی توانم اسمش و آن بندهایی را که شبیه این بندهای شما بود را بنویسم) حضورت در فراسوی میز گندابه‌ی رویاهاست/ فنجان خالی ات را دوست میدارم زن.
اما شعر بینش پژوه، خیلی رو بود، که این مضمون را شما بهتر به کار بردید.
اما آنجا که میگوید: و با پنج ضرب از من گذشتی. را نمی فهمم!! چرا 5 ضرب؟ نماد خاصی است؟
و نکته آخر اینکه بازهم یک طنازی خوب: حال که طرف رفته است، (و دست گربه از گوشت وا مانده،) ناخوانده گی‌اش عیان میشود.
با احترام محمد آسیابانی

سلام

5 ضرب

5 خاطره

سپیده مختاری دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:17 ب.ظ http://http:/www.shabihekhodam.blogfa.com

سلام

حال شما؟

چرا رو کارهای سپیدتون یه جور فضای کلاسیک حاکم شده

به نظرم اینطوری از ارزش کار کم میکنه

من بروزم ومشتاق

به خاطر اینکه تصویر و بنمایه نهفته
در بعضی از کارای سپیدم دوچاره مدرنیته نشده
شاید هم در ناخودآگاهم به دنبال بازگشتم

و گارم زنگی چشمان دختریست
که گم می شود در میان بخار یک فنجان اسپرسو ...

فریبا صا دق زاده دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ب.ظ http://http://sibe-talkh.blogfa.com/

همیشه سنگ سبر بودن خوب نیست گاهی فریاد انسان را سر حال می اورد حال هر می خواهد با سد تنها فریاد محم هست

زاویه سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ق.ظ http://zavieh.blogfa.com

سلام آقای جوادی
خواندم شعریتت رو لذت بردم در تمام سطرهای موجود در صفحه سفید .شعر کوتاهت یا شاید هم طرحواره ات رو هم خواندم بعنوان یه مخاطب عام چند نکته :
شروع سطر با یک ضرب المثل بود که هیچ نوع استفاده ای از آن در شعریت نشده بود .شاید گاهی از نظر ظاهری بشود رد پایی در سطرهای بعدی پیدا کرد اما در شعریت اصلا از نظر من مخاطب نبوده است .
شاعر در این فرصت کم انگار فط خواسته یه سری تصاویر رو به نمایش بذاره یعنی اینکه این شعر قابلیت یه شعر بلند را دارد تا یه شعر کوتاه . تصاویر همین جوری امده اند وانجا نشسته اند بدون اینکه بخواهند در کلیت شعر کمکی کنند . وانگار برای همان سطر هستند و فراموش می شوند . خیالی آرام در تنهایی ام شکت از اون تصویرهایی است که من نمی تونم باهاش کنار بیام چون یه خیال ارام چطور می تونه بشکنه توی تنهایی یه نفر !!!
در هر صورت برات ارزوی موفقیت می کنم .

سلام
بی گدار به آب زدی
به من سر زدی
5 خاطره زنده شد
و آرامش من دوباره بهم خورد
آرامشی در تنهایی دوری از تو و خاطرات

محسن عاصی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ http://www.pasmand.blogfa.com

سلام دوست عزیز
کار کوتاهت را خواندم.
معتقدم اثرت فاقد ویژگی ها اولیه یک شعر است.
شعرت نه تنها فاقد فرم مشخصی ست بلکه به ساختار منسجمی هم دست پیدا نکرده
چیزی به اسم ارتباط عمودی در اثر وجود ندارد
. بسیاری از عناصر مثل : سنگ صبور ؛ ُپنج ضرب ؛ ناخوانده ... بی پشتوانه و دلیل استفاده شده و بدون کارکرد رها شده است.
ورود قافیه به اثر در انتهای ان هم مناسب نیست.
متاسفم که کمی بحثم تند شد اما مطمئن باش فقط پیرامون مسائل فنی بوده و بس.
موفق باشی

سلام
ممنون از نظرتون

الهام حیدری سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ http://memo3.persianblog.ir

سلام
از آشنایی با وبلاگ خوبتان خوشحالم
کوتاهی شعر به نظر من شمشیر دو لبه است
اگر بتوانیم با تعداد واژه های کمتر منظور را برسانی
بین این همه زیاده گویی ها شاهکار کرده ایم!
اما اگر کوتاه نوشتن منجر به شتابزدگی در بیان بشود به شعر لطمه زده
شعر شما پتانسیل این را دارد که ادامه پیدا کند
مثلا برای مخاطب روشن کند چرا با پنج ضرب از من گذشتی
و خیلی چیزهای دیگر
ضمنا فکر می کنم یکی از زیبایی های شعر سپید بیان سرد آن است
پس در آخر چه نیازی به قافیه وجود دارد؟
امیدوارم شما هم به من سر بزنید
موفق باشید

آناهیتا اوستایی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:30 ب.ظ http://kechi.blogfa.com

سلام:

از شعر خوبتون لذت بردم.
خوشحالم با وبلاگتون آشنا شدم.
از روایت کلی کار خوشم اومد.
می شه گفت نو بود.
اما به طور کلی در مورد کار های به این کوتاهی که
نمی شه توشون فرم یا شخصیت پردازی یا چیز دیگه ای رو پیاده کرد
به عبارتی کارهای تک ایده
نمی شه صحبت زیادی کرد.
من تموم پست های قبلیتون هم خووندم.
جالبه توی کارهای آخرتون دو تا گزاره ی آخر یه چیزی شبیه قافیه دارن.
که چندان جالب نیست.
احساس می کنم شاید واسه ی تشدید اثر پایان بندی باشه.
من فکر می کنم توی کار به این کوتاهی
باید نهایت استفاده از کلمات بشه.
یعنی هیچ کلمه ای نباید بلا استفاده یا بدون دلیل خیلی قوی بیاد توی کار.
من چنین صرفه جویی بعضی اوقات توی کار احساس نکردم.
مثل سنگ صبور که کلا هم یهو توی کار میاد.
کار کرد چندانی هم نداره.
یه سوال هم دارم: چرا با پنج ضرب از من گذشتی؟
من متوجه نشدم. اصطلاح شنایی چیزیه؟!
به هر حال از کار لذت بردم.
به منم سر بزنید.

بانوی خلیج چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ق.ظ http://www.dkh.blogsky.com

زیبا بود ...
اما من هارمونی بین کلمات نیافتم ...
یعنی ارتباط معناداری پیدا نکردم ... !
اما در کل جسارتتو برای گزینش کلمات نو می ستایم

بنگری چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام و نخسته

زیبا بود بی گدار به آب زدی ...این را دوست میدارم .

شاد و موفق باشی

حیان چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ب.ظ http://hassaneh.persianblog.ir/

بنی جان شعرت زیباست مثل همیشه..
ضمنا فرارسیدن.......بهت تبریک میگم
امیدوارم زندگی خوبی درپیش داشته باشی توام باایمان وصمیمیمت
برای هردونفرتان آرزوی خوشبختی دارم.

jiji-jigar جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ب.ظ http://jiji-jigar.blogfa.com

merc babate nazareton dostare shoma jiji -jigar

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد