لنج، تابوتی بر دستان مادر دریا،
انگار ناخدا با طوفان کنار آمده باشد.
ماهیان مرکب با دهانی کف کرده، نفت را هجی می کنند
و ماهیگیران خسته، با تورهای دریده بر می گردند.
خانه مادر بزرگ هم دیگر در حافظه بلند مرتبه ها نمی گنجد.
دست فروش، بُرقعی گمشده در حجم سوتین های تایلندی.
دماغهای سر به هوا، بوی اسفند ها را نمی فهمند
و گارم زنگی، چشمان دختریست که
در میان بخار یک فنجان اسپرسو، گم می شود
اما هرمز،
هنوز جایی برای پوست کندن پرتقال های رسیده است.
خاش
من هنوز برقع قشمیمو دارم
و بوی خاک نم خورده ی غروبهای مادربزرگ هنوز توی دماغمه
زندگی به این زشتی هم نیست
تلخ و گزنده...
دست درد نکنه. کلمات خوب جای خودشون رو پیدا کرده بودن.
گارم زنگی ُچشمان دختریست که
در میان بخار یک فنجان اسپرسو گرم میشود.
1. لطفا این ترانه رو بردارید و یه موزیک بی کلام بگذارید.
2. نکته ویرگول رو رعایت کنید، به کلمه قبل خودش می چسبه از بعدی یه فاصله می گیره.
نقطه هم همینه. این یه قانونه. لطفا رعایتش کنید، آزاردهنده است.
3. نمیدونم چرا انقدر، نمیدونم جمله اش رو چه جوری باید بنویسم.
اولش خوبه. ادامه اش خوبه. تا برقع گمشده. میدونم که برقع یه پنهان شدگی ای توش هست و اینجا در تضاد با سوتینه که تا مدتها کسی این کلمه رو هم بر زبان نمی آورد، اما انگار شعر اون ساختار پیوسته اش میره یه کانال دیگه.
از جهت معنا مشکلی ندارم اما از جهت ظاهر چرا.
دماغهای سر به هوا هم یه اتفاقیه مثل بوسه های غافلگیر کننده همسر تو یه شعر دیگه تون.
سوتین تایلندی و دماغهای سربالا یه مدلن
زمینی. و به شعرتون نمیان.
4. رفتم تو فرهنگ لغت نگاه کردم اما گارم توش نبود. شاید اطلاعات عمومیم کمه یا اینکه این یه کلمه از بندره و غیربندریها نمیدونن؟
5. از اینکه هی یه مطالبی جدید می نویسید تبریک می گم.
1. قبلاً هم دوستان پیشنهاد داده بودن. سعی میکنم.
2. ممنون از بابت توصیه نگارشی تون.
3. آوردن دماغهای سر به هوا و سوتین های تایلندی، هدف من رو پوشش می ده، آسیب سنت هاو ارزشهاست،
ناگزیریم از هضمش و من دقیقا این ناهمخونی رو حس می کنم،
لطمه زمینی ها به معنویات رو مطرح کردم با عناصری زمینی تا مدرنیته محسوس تر شه.
4. گارم زنگی نام میوه بومی هرمزگانه.
5. ممنون که وبلاگم رو دنبال می کنید. خوشحال می شم تو نظرات، اسم شما رو می بینم.
اگر امکان داره ایمیلتون رو برام یادداشت کنید.
یا حق
سلام دوست عزیز
بروزم ومشتاق تعامل بیشتر
http://ccu-cinema.blogsky.com/
اشک ها و لبخند
برگشتیم
سلام
شعر را خواندم زیبا بود
من شعر های بنیامین جوادی را دوست دارم
اما احساس می کنم در بعضی جاها دچار سهل گیری های زبانی می شود
اینگونه سهل گیری ها همیشه این ترس را در پی دارد که زبان را به ابتذال بکشاند
مثلا : انگار ناخدا با طوفان کنار آمده باشد
ویا: ماهیگیران خسته با تورهای دریده بر می گردند
جز یک جمله ساده خبری چیز دیگری نیست
فضای کار هم برایم جالب بود هر چند کار قبلی را بیشتر دوست می داشتم
تا بعد
ممنون
از کدوم کار بیشتر خوشتون اومد ؟
کلمات بکار رفته در این شعر حقیقت محض جنوبی بودن را فریاد می زند . من عاشق شعرهای بومی ام . کلماتی که فرهنگ را داد می زنند . گارم زنگی ... برقع ... نفت و ماهیگیران ... خدای من بنیامین جان شما بفکر ما غربت نشین های شمال ایران هم باش ... احوالاتم را بهم ریختی !!!
از قوه به فعل در اورند می خاهد
تو با ذهنیت می نویسی وتوی متن داد می زند کلمه اتی که برای آنها شعر را ساختی
تصویر خوب است
برداشت از کلمه پرتقال در آخر شعر مزه داره شده واین اتفاق خوبی که در این شعر افتاده و نباید از آن چشم پوشید...
درود
خیلی زیبا بود
بدرود
سلام
لذت بردم
انگار ناخدا با طوفان کنار آمده باشد.
این شعر میتونست یه شاهکار باشه.اگر کمی بیشتر روش کار بشه.
در کل این تقابل عناصر سنتی با تجدد رو خیلی زیبا به تصویر کشیدید.هرچند موافق ترجیح یکی بر دیگری نیستم و تنها این شعر رو از جنبه ی هنری اش می پسندم.
عالی بود