شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« مادر »

 

شیشه نوشابه را می شکنی

 

در سرت همه چیز هایی که نیست

 

کاش پدرت مادر هم نبود

 

که حالا بزگ شدی گریه به تو نمی آید

 

بیست سال کالباس خشک رابطه های خشک

 

و پدری که الکی ، الکلی شد

 

نبوسید مثل توی عکس ، پسر کوچولویش را

 

تمام پنج شنبه ها سر به گور می شوی

 

زانو می زنی کنار اسم مادرت سیر گریه کنی

 

کاش نمی زایید که درد بشوی پوست و استخوان

 

همان توپولی خوشکل مامانی

 

 دلتنگی برای قرصهایی که هزار بار

 

صدایی می گفت نه !  

 

و نیمه شب طعم انگورهایی که در بشقاب می چید

 

کسی که نمی خواهی  بیاوری به رویش می بینی

 

از ستاره توی شب پنجره می آید کابوست رویا شود

 

دوباره صدایت می کند

 

عزیز مادر بوی یواشکی سیگارت تا بهشت آمده

 

پاشو بد نشو برو دریخچال را باز کن

 

برایت الویه گذاشته ام ...

 

 

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
راحله سه‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.versoz.blogfa.com

سلام .شعرهای زیبایی دارید ولی بعضی از شعرهاتون سرشار از نا امیدیه.چرا؟؟؟؟؟؟

غزال۱۳ جمعه 4 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:16 ب.ظ http://www.ghnf.blogsky.com

اینم دوست داشتم.زیبا می نویسی بی شوخی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد