تمام جاده را به تو می اندیشم
هیچ تابلویی ایستم نمی دهد ،
وقتی برای رسیدن به تو
از باد و ابر سبقت می گیرم ...
تاریکی صدای ملتهب اش را به گوش جانمان رساند
خواب خواست بر سر پلکهامان آوار شود
پاها ناهمواری راه را به سستی میرفتند
چشمها در خسوف کامل بود
در این حجم عبوس
ناگاه
خورشید از مادر کوه زاده شد
دستی بالا رفت دستی پرشکوه
و آگاهی فریاد زد
سلام بر آفتاب ...
مرا عذاب می دهی، مرا فریب می دهی
مرا گرسنه می کنی، امید سیب می دهی
در آرزوی بوسه یی تنم به گر نشسته و
دوباره بی تفاوتی، مرا نهیب می دهی
خدا همیشه شاهد ِ تمام عشق پاک من
مرا به باد تهمتی، چنین عجیب می دهی
ببین که آخر خط و رها میان برزخم
به یک بهشت کاغذی، مرا فریب می دهی ...
چون عروسی می رسد از ره بهار
باتنش مهر است و بوی خوب یار
تا بکارد بر لب ما خند ه ها
تا بشوید رد تلخ گریه ها
باسرودش قلب ما در شادی است
با نگاهش قصه آبادی است
با دو بوسه غصه را ویران کند
جامه نو بر تن ایران کند ...
سال نو بر شما مبارک و سرشار
ازشادی باد
« دربه در »
خونه خرابتر از اون آدمی رو ندیدی
یه مرد بی ستاره س در اوج نا امیدی
یه مرد که تیکه پاره س روح و تنش واسه هیچ
مسیر زندگیشه یه جاده ی پیچ تو پیچ
به بن بس عادت داره تو کوچه های نامرد
یادگاری رو تنش زخم هزار تا ولگرد
یه روزی واسه خودش جاهل پا منار بود
با اینکه سرباز نبود در حد استوار بود
اهل مرام و عشق و لوطی گری تو خونش
خاک پاتیم زت زیاد همش ورد زبونش
دخترای محله عاشق سینه چاکش
هزار تا نوچه دربس دس به سینه هلاکش
حرمت ریش سفید و چشم پاکیاش زبونزد
حیا و مردونگی تو صورتش موج میزد
تا اینکه عاشقش کرد یه روز یک زن هرزه
جاهل ما فکر می کرد سر به تنش می ارزه
بی خبر از روزگار زندگیشو به پاش ریخت
تا اینکه نارو خورد و عقاب ما پراش ریخت
حالا دیگه تو گذرپشت سرش حرف زیاد
یه هرزه آبروشو به سادگی داد به باد
اسیر میخونه شد از سر شرمندگیش
دود سیاهی نشس رو صورت زندگیش ...
مهم نیست که ساحل
از همبستری کسالت بار با موج خسته است
من از دریا آمده ام و توشه ام تنهایی ست
کسی با من چیزی بگوید
از خورشید هایی که نیامده غروب میکنند
اینجا بر شنها جا پای دخترانی است
که با آوازشان خرچنگها را
به رقص ضیافت مهتاب می خوانند ...