-
« دختر گل فروش »
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 09:29
دختر درون شب رها گل می فروشد « خانم ! بیا ، آقا ! شما » گل می فروشد تا پاسی از شب بیدریغ و بی توقف درازدحامی سایه سا گل می فروشد هرگز نپرسید از خودش با تیغ صد چشم چشمان پاک او چرا گل می فروشد شاید برای اینکه دیگر مرد خانه ست از کودکی هایش جدا گل می فروشد دیگر برایش روز و شب فرقی ندارد وقتی کنار غصه ها گل می فروشد امشب...
-
« مکافات عشق »
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 09:26
در شرجی چشمانت تصویر شکسته یی از من بر سینه بلورین اشک حدیث تکرار رنج است و من در اندیشه خواب پلکهایت مکافات عشق را به شکنجه می نشینم شاید روزی باورت شد پشت این بلوای لبخند ، یک مرد می گرید ...
-
« بدرقه »
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 09:25
اگر امشب مرگ من پلی ست برای فتح آرزوهایت ، مرا بر صلیب عشقی ناکام با تیغ بدرقه کن ولی هرگز ، طفل خاطراتمان را مسپار به نامادری نفرت...
-
« تو ... »
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 15:52
سالهاست مثل درنده یی به جانم افتادی اما تو تنها گوشتخواری هستی که دهانت بوی گل می دهد ...
-
« برده »
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 14:01
نَسَبم به اِفریقا نمی رسد اما خوشحالم که برده ی سفید خواستی ...
-
« شک »
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 11:10
می ترسم ابراهیم در آتش سوخته باشد و اژدها موسی را بلعیده اصلا من به خدا شک دارم وقتی خرسها تمام تابستان را خواب مانده اند ...
-
« نفت »
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 10:12
گله نمی کنم از اینکه حتی نفت برای خوردن نیست و این پوست بوفالو هم دیگر سرمای تنم را نمی گیرد وقتی کودکی را شکلات یک سرباز فریب داد باورم شداصالتا گاوچران نبودیم حالا تفاله های جنگ مانده اند و پدرانی که حسابی غنی شده اند و مادرانی که پستانشان گاز سوز شده حتی روزنامه نگاران هم دو دستی سرشان را تیتر کرده بودند من بارها...
-
« نبض شاعر »
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 09:57
با هر اُکتاو که بالا می روی نبضم کندتر می شود می خوانی آوازهای بومی « ما رنج کشیده ی سرزمینی سرخیم » نمی دانم سر از کجا در آورده ام این دخمه ها شعر را به مرگ می خوانند تو در خودت رشد می کنی یک دولاچنگ می زنی روی صورتم از ریخت بیافتم قرص های سیاه چشمان تو قرص های سفید بی مفهوم از دهان کف کرده ام عطر بوسه ات می آید دوست...
-
« نون خشکی »
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 09:34
تو کوچه راه می افته ، با یه گاری داغون تو گونی داره همراش ، نون خشک فراوون تو فکر نون شب و ، هف سر عیال و بچه هر چی دارو ندارش ، جا می ده تو یه بقچه از اول خروسخون ، هوار می زنه تا شب « نون خشکیه نون خشکی » ، ازخستگی لبالب موهاش به رنگ گندم ، اون پیرمرد خسته زیر هجوم سرما ، با قامتی شکسته اومد جلوی خونه ، دیشب مثه...
-
« بهشت من »
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 08:57
به تردی ِ بلور یخ ، دو دست آسمانی ات طلایه دار مشرقی ، دو گیس زعفرانی ات لبان سرخ و مست تو انار دانه دانه و نمود صاعقه به شب ، نگاه آنچنانی ات دو سیب سرخ گونه ات، چنان به برف صورتت که حوریان حسد برند ، برابر جوانی ات روان درون هر رگت ، شراب سرخ پرتپش که مستی اش دوباره جان ، و رمز جاودانی ات و تُنگ چینی گلو ، که می برد...
-
ما مست وخراب ورند وعالم سوزیم با ما منشین و گر نه بدنام شوی
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 08:36
سلام! سکوت مقدس رویایت عزیز ! ببخش که شکسته شد به سلام نابجای من ... این وبلاگ منه هر روز خون بالا میاره ...