-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آذرماه سال 1386 16:05
-
« دربند »
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 13:17
یادش به خیر شبای خوب دربند پاتوق عشق بازی ترانه لبخند آلوچه هاش لبای سرخ یلدا حال و هواش منو می برد تا رویا خیره می شد از پشت دود قلیون عاشقونه به همدیگه چشامون مرده بودم جونم می داد با حرفاش گم می شدم یه وقتایی تو دنیاش بارون می زد سیاهیمو پاک می کرد خنده ی اون غصه هامو خاک می کرد دریا بود و مهربونی میاورد اشکا رو از...
-
« مومیایی »
جمعه 2 آذرماه سال 1386 17:47
مرا در اهرام چشمانت مومیایی کن بگذار موسی و خدایش ببینند ناز تو با ایمان فراعنه چه کرد ...
-
« خاطره »
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 13:56
دیگر امیدی به آفتاب نیست فصل ها رفتنی اند آرام شاخه های خاطره را بتکان تنها تویی که چون سیب ، سرخ می افتی و تنها منم که می مانم کالِ کرمینِ رو به زوال چه فاصله ای بود تا تو ...
-
« خسته »
شنبه 26 آبانماه سال 1386 16:26
تو را از میان لاشه های بدبوی کاغذ به این تخت کشانده ام تا بگویم از این بوسه های جوهری خسته ام ...
-
« سرکش »
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 11:22
بگذار رخش سرکش دستانم بر دشت سینه ات بتازد از تپه یی به تپه یی با تو پاییز هم فصلی برای مستی اسب هاست ...
-
« درخت »
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 13:56
درخت سوگوار برگ نبود پای بر ریشه گذاشته و در قماری تلخ تنش را به لمس شهوتناک پاییز باخته بود ...
-
« دستانت »
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 08:39
دستانت اجزای تنم را به شیطان درنده ای تبدیل می کند که حتی بهشت را بر سرت آوار خواهد کرد ...
-
« فاصله »
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 09:59
من به شب نشینی خفاشها در چشمانت دل بسته بودم غافل که تو از روزنه شب عریانی خورشید را دید می زدی ...
-
« نویسنده »
شنبه 19 آبانماه سال 1386 09:26
سکوتش را شکست امشب به نام عشق وآزادی که گمراهی نباشد در مرام عشق و آزادی اگر داغی به دل داری ابرمرد استواری کن که در غم نطفه می بندد تمام عشق و آزادی مرا با مال مردم خور نباشد تا ابد کاری که نانش آتش دوزخ حرام عشق و آزادی اگر خاموشی وسرما اگر سر در گریبانها وگر گه مانده بی پاسخ سلام عشق و آزادی، بیا با تیغ بیداری بزن...
-
« منو زنده کن»
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 11:51
این ماسک اکسیژن را از دهنم بر دار بگذار از تنت نفس بدزدم به چشمانم خیره شو تا خط ممتد قلبم به رقص در آید ...
-
دوستت دارم
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 08:40
تمام پیکرت را دوست دارم خدا ، پیغمبرت را دوست دارم تو از درد جهان آتش گرفتی همین خاکسترت را دوست دارم ....
-
« سارا »
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 14:43
بغضی نشسته در من، با هر هجای سارا لبریزم از نگاهش، آه ! ای خدای سارا ! قرآن زبور و انجیل، تقدیم ِ بر شما باد آیین من یقین است، بر آیه های سارا فرهاد بیستون کند شاید برای شیرین بی هیچ ماجرایی، جانم فدای سارا با آفتاب دستش، روییدم از دل درد سیر تکامل من، با خنده های سارا خوابی لطیف و شیرین، رویای رقص در باد با گیسوان...
-
« سایه ی جنگ »
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 15:36
زمین در تاریکی فرو رفته ستاره ها خاموش اند ماه و خورشید به خواب ابدی رفته اند و اینگونه جنگ سایه افکنده است سایه ای سیاه و شوم ... « سایه ی جنگ » جنگ دنیا رو گرفته ، مثل وبا و طاعون آدما در سقوطن ، ارواح سرد و بی جون هر جا بری خشونت ، محدوده رو شکسته رو حلقوم آزادی ، تیغ تیزی نشسته هیچکسی تو خیالش ، آرامشو ندیده دنیا...
-
« تهمت »
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 15:41
چقدر محله را بگردم در این شلوغی آدم گیر نمی آوری پدر حسن چند تا زن مال خودش نیست که به منبر می رود قلی توی راه مسجد راک گوش می دهد تازه از شهر برگشته از شهلا خوشکله هیچی نمی گویم که بابا را گاز گرفت و بیچاره مادرم با برق خلاص کرد خودش را اما تو مثل خودت باش جان بابات من را به حساب یک جمله خاله زنکی نذار که دیوار از...
-
« خودکشی »
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 16:18
چله نشین دردم تو این اتاق نمناک ساعت مرگ تو گوشم داره صدای تیک تاک هیچی واسم مهم نیس نه خواهشت نه گریه ت دیگه بریدم از درد تو های وهوی غربت چه فایده داره عشقم سایه بشه سرِ رات مثه برگ خزونی له بشه زیر پاهات با سگ اگه می کردم اون همه مهربونی پای منو می بوسید آی لعنتی می دونی ؟ می رم که گم شی در من ای نانجیب هرزه ! بذار...
-
« پاشو »
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 17:46
روی نگاه خیره ات مکث می کنم دستانم می لرزد قبل از اینکه به خودت بیایی ، در آغوش منی سومین سالگرد ازدواجمان نزدیک است دوست داشتم در لباس عروسی ببینمت یادت می آید ؟ خیلی اتفاقی به هم برخوردیم خیلی اتفاقی مادر شدی توی خانه ای که بهشت زیر شیروانی اش هم نمی شد ب بین حالا با وُدکا به استقبالت آمده ام دستان گرم و ظریفت را...
-
« مادر »
شنبه 7 مهرماه سال 1386 14:57
شیشه نوشابه را می شکنی در سرت همه چیز هایی که نیست کاش پدرت مادر هم نبود که حالا بزگ شدی گریه به تو نمی آید ب یست سال کالباس خشک رابطه های خشک و پدری که الکی ، الکلی شد ن بوسید مثل توی عکس ، پسر کوچولویش را تمام پنج شنبه ها سر به گور می شوی زانو می زنی کنار اسم مادرت سیر گریه کنی کاش نمی زایید که درد بشوی پوست و...
-
جنوب
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 15:23
تمام جنوب را رقصید انگار گوزنهای شمالی در کتفش یورتمه می رفتند ...
-
« عاشق تو »
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 14:18
دوباره آذوقه میخواد مورچه چشمای سیات چشام که حرفی ندارن دونه میشن تو خاک پات طول زمستونو واست دستامو هیزم میکنم ب نداز تو آتیش تنت که سرما رو گم میکنم خونه من لونه تو می خوام یکی باشه دوتاش میخوام به لبهام برسن لبای تو یواش یواش وقتی که بین بازوهام می لرزه کلبه تنت می خوام که گم شم تا ابد تو جنگل پیرهنت عاشق تو بی...
-
« مزرعه »
شنبه 17 شهریورماه سال 1386 16:16
بغض سنگینی نشسته در صدای مزرعه ف وج بی رحم کلاغان در هوای مزرعه ب ر تن عریان گندم زخم منقار است و چنگ او حریص داس دهقان بی خدای مزرعه رقص مرگِ باد و طوفان در شبی نحس و سیه رد آفت ، بوی عصیان در فضای مزرعه جشن گندمزار و باران رفته از یاد زمین چشمه می گرید پیاپی در عزای مزرعه سالیانی رفت و حالا در نگاه عابران معبد بی...
-
« خوشباوری »
جمعه 9 شهریورماه سال 1386 11:11
به سپاس نامده بودم تا دروغ را پیشوازم کند چشمات تو روبروی تمام دردهای جهان نشسته ای چه خوشباوری فجاعت باری که تو شاید بخواهی اعتراف کنی دوستم داری از تملک این دستان بی تپش فرو افتاده خارج است ملکوت دستانت چیزی بگو که سکوت دردناک رابطه های عمیق جز به تیغ کشیدن خاطرات نیم مرده نیست ...
-
« بوسه بر خاطره »
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 17:01
چگونه ببوسمت که با اولین سلامت بدرود بود و با اولین نگاهت درد تو میوه ی ممنوعه تو نایاب ترین واژه ی اساطیری در بطن بی رمق این شب ترانه ها من اما قربانی آیینی مسخ حال بگو میلاد ناباورانه ! چگونه ببوسمت که بوسه را از یاد برده ست لبانم ب ی پروا در شوره زار تنفر ب ه کدام امید سر بر آورده ای ای نازکای تنت قاصد آب و روشنی !...
-
« سیاه سفید »
جمعه 26 مردادماه سال 1386 15:52
سیاه سفید از همان اول هیچ کاکا سیاهی وجود نداشت تا شیطان شیطنت کرد و قاطی گِل های خدا مرکب پاشید عدالت جیره بندی شد گوشت بی مزه ی کودکان سیاه دلِ کرکس ها را زد فرمانده سیگارش را روی عاج فیل های ماده خاموش کرد دندانهای شیری بچه های سفید طلا شد سالها گذشت و زندان در ماندلا حبس شد و بوای آفریقا پوست انداخت ب وی نان حتی...
-
« دخیل »
یکشنبه 14 مردادماه سال 1386 10:24
تا عریانی روحت را به نظاره بنشینم از حجاب هزار دخیل بگذرم میعاد ما بهشت حوالی همان بوسه های گُر گرفته ی همیشه تا تنت جاده مه آلود بود و پای آبله ...
-
« پدر»
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 10:12
حس می کنم عشقی درونم شعله ور شد سرمای دردی کهنه در من بی اثر شد چیزی شبیه یک سلام گرم و ساده با حجم سنگین سکوتم همسفر شد بعد از شکست انتظاری تلخ و شیرین گام تپشهای دلم آهسته تر شد شوری طنین گریه یی میلاد مهری نقش چروک خسته چشمی که تر شد در تیتر روزنامه نوشته با خط سبز مردی پس از بیست و دو سال آخر پدر شد ...
-
« نذری »
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 10:08
به من چه که تو فاحشه یی یا حتی این شمعدانی ها به تنت عادت کرده اند من فقط با گوشه ی چادر 18 سالگی ات اشکم را پاک می کنم توی تخت خواب کنار تو و بوی نذری پنجشنبه ها ...
-
« شکسته در خود »
سهشنبه 9 مردادماه سال 1386 14:30
تمام عمر را رنجیدیم با هراس هایی که با ما زاده شده بود و اینسان در آرزوی شورها و آوازها سازهای ناکوک را زخمه زدیم و گریستیم ما را با شکسته ی خودمان تنها گذاشتند آن زمان که الفبای آینه را آموختیم آه یلدا ! دیرین شکوه شب ایرانم ! ما را خیال تو عاشقانه تر است ، تا بفریبدمان خورشید کاغذی به نام مقدس روز ...
-
« زن »
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 11:17
یک زن نشسته روبرو ایمان ندارد شاید درون خانه اش قرآن ندارد از داغ شوهر می گدازد همچو کوره جز خاطره جز عکسی از ایشا ن ندارد رحمت کنون از سقف خانه می چکد باز میلی به این بخشش به ان باران ندارد در کشمکش با بخت خود رنجور و بر باد پشتش به خاک و فرصت جبران ندارد شیری نمانده دیگرش در جام پستان ای وای ِ او کودک به دامن جان...
-
« رهایی »
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 11:13
رهایم کن از این زندان دلتنگ منم قربانی دنیای دلسنگ سیه، خاکستری رنگ من این نیست بزن بر پیکرم یک طرح بیرنگ مرا همپای آیینه صفا ده که بر جانم فتاده سایه سنگ هراسی انتظاری خفته در من مسیحی بر صلیبم میزند چنگ منم مردی که با اشک آفریدی بخندانم خدای شور و آهنگ ...