[ بدون نام ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 09:59 ق.ظ
بصیرت اول : ما انسانها بار دیگر در می یابیم که در جهانی عمیقاً رمز آلود زندگی می کنیم . جهانی مملو از تطابق ناگهانی و رویدادهای همزمان از پیش مقدر . بصیرت دوم : هنگامی که در میان ما افراد بیشتری از وجود این راز آگاه شدند یک جهان بینی کاملاً تازه بوجود می آوریم . تعریف جدیدی از هستی بر پایه انرژِ روحانی . بصیرت سوم : ما در می یابیم که همه چیز در اطرافمان و خمیره اصلی همه موجودات ، نوع خالصی از انرژی نامرئی الهی است که ما تدریجاً شروع به مشاهده و درک آن خواهیم نمود . بصیرت چهارم : از این دورنما می توان مشاهده کرد که بشر همواره احساس ناامنی و قطع ارتباط با این منبع انرژی روحانی داشته و سعی می کرده این انرژی را از طریق احاطه بر دیگران و گرفتن انرژی آنها تامین کند . این کشمکش دلیل تمامی درگیری های بشر است . بصیرت پنجم : تنها راه حل ، پایه ریزی یک رابطه شخصی مداوم با این انرژی روحانی درونی است که منجر به یک دگرگونی عرفانی شده و احساس بی پایانی از عشق و انرژی را برای ما به ارمغان می آورد و با افزایش درک زیبائی ما را به سوی آن آگاهی برتر سوق می دهد . بصیرت ششم : با این آگاهی ، ما قادر خواهیم بود بر الگوی رفتاری دیرینه خود که همان روش تسلط و تصاحب انرژی دیگران است ، فائق آئیم و حقیقت وجودی خود و ماموریت زندگیمان را کشف کنیم . – ما اینجائیم تا بشریت را در سیر خود به سمت مرحله تازه ای از حقیقت یاری رسانیم - بصیرت هفتم : با پیگیری این ماموریت ، ما به کشف دریافت ها و الهامات درونی هدایتگر خود نائل می شویم و اگر تنها تعبیرات مثبت را در نظر بگیریم ، جریانی از رویدادهای همزمان درهای موفقیت در این ماموریت را خواهد گشود . بصیرت هشتم : آن هنگام که تعدادی کافی از ما در این جریان تکاملی قرار گرفتیم و همواره در حال دادن انرژی به اطرافیانمان برای ظهور – خود برتر – آنها هستیم ، فرهنگ جدیدی بنا می کنیم که در آن جسممان حتی به سوی درجات بالاتری از پویایی و احساس ، سیر خواهد کرد . بصیرت نهم : از این طریق ، ما در سفر طولانی تکامل هستی کا از انفجار بزرگ آغاز شده و تا مقصود غایی حیات ادامه دارد شرکت خواهیم کرد تا نسل به نسل با پویاتر کردن جسممان به بهشتی که عاقبت خواهیم دیدپاگزاریم روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم کیست آن گوش که او می شنود آوازم یا کدام است سخن می کند اندر دهنم کیست در دیده که از دیده برون می نگرد یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم می وصلم بچشان تا در زندان ابد به یکی عربده مستانه به هم درشکنم من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم تو مپندار که من شعر به خود می گویم تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
زنده باد پدر باربد و احساس نابش
خدا حفظش کنه. شبیه خودتهه
انشالا قدمش براتون خیر باشه و همیشه شاد و سلامت در کنار پسر گلتون باشید. از طرف من ببوسیدش.
.
با جوی ها قسمت شوی هر روز جیشت را
داغی اگزوزها بگیراند حشیشت را
.
.
.
با نگاهی ماکسیمالیستی به دنیایی که چندان هم بزرگ نیست
با 3 شعر جدید (یک ترکیب بند ، یک ترانه و یک چهارپاره)
با 2 ناگفته از خودم
با کمی ناسیونالیست بازی
با کمی نگاهی اصفهانی به پدر نسل نوی سینمای ایتالیا
با کلی حرف
و شاید با طولانی ترین پست ممکن
به روزم و منتظر شما
.
.
.
از من نترس این گفتمان ها کاملا عادی ست
من قفل فرمان را برای بحث می خواهم !
.
سلام
ایشالا زنده باشه این خوشگل
تا هیچوقت مردن رو حس نکین...
به روزم
سلام خدمت شما دوست عزیز

چه کوچولوی نازی
" اسحق احمدی و رقیه دختر خالو صفر ... "
با این پست جنجالی به روزم و منتظر حضور گرم شما ...
شاد باشید ...
سلام
با مطلب " شعر چند بخش است آقای مدیر کل " راجع به وضعیت شعر هرمزگان در سایت شاعران هرمزگان در لینک زیر منتظر نظرات شما عزیزان هستیم
http://shaeranbnd.com/article52.html
سلام. خوبی؟ تبریک میگم امروز اتفاقی دیدم نی نی دار شدی خیلی خیلی خوشحال شدم. خودت هم خیلی بزرگ شدی ها!! عکستو دیدم تعجب کردم! برات آرزوی موفقیت میکنم. خوش باشی!
حول یم دایره به روزم
امیدوارم خدازنده وشادوموفق وسلامت براتون نگهش داره
مرسی آبجی گلم مهسای عزیزم
سلام امیدوارم خانواده خوب باشن بخوصوص باربدعزیزم

.لطفا اگه میشه عکسشو بیشتربزارین.ممنون میشم
بصیرت اول : ما انسانها بار دیگر در می یابیم که در جهانی عمیقاً رمز آلود زندگی می کنیم . جهانی مملو از تطابق ناگهانی و رویدادهای همزمان از پیش مقدر .
بصیرت دوم : هنگامی که در میان ما افراد بیشتری از وجود این راز آگاه شدند یک جهان بینی کاملاً تازه بوجود می آوریم . تعریف جدیدی از هستی بر پایه انرژِ روحانی .
بصیرت سوم : ما در می یابیم که همه چیز در اطرافمان و خمیره اصلی همه موجودات ، نوع خالصی از انرژی نامرئی الهی است که ما تدریجاً شروع به مشاهده و درک آن خواهیم نمود .
بصیرت چهارم : از این دورنما می توان مشاهده کرد که بشر همواره احساس ناامنی و قطع ارتباط با این منبع انرژی روحانی داشته و سعی می کرده این انرژی را از طریق احاطه بر دیگران و گرفتن انرژی آنها تامین کند . این کشمکش دلیل تمامی درگیری های بشر است .
بصیرت پنجم : تنها راه حل ، پایه ریزی یک رابطه شخصی مداوم با این انرژی روحانی درونی است که منجر به یک دگرگونی عرفانی شده و احساس بی پایانی از عشق و انرژی را برای ما به ارمغان می آورد و با افزایش درک زیبائی ما را به سوی آن آگاهی برتر سوق می دهد .
بصیرت ششم : با این آگاهی ، ما قادر خواهیم بود بر الگوی رفتاری دیرینه خود که همان روش تسلط و تصاحب انرژی دیگران است ، فائق آئیم و حقیقت وجودی خود و ماموریت زندگیمان را کشف کنیم . – ما اینجائیم تا بشریت را در سیر خود به سمت مرحله تازه ای از حقیقت یاری رسانیم -
بصیرت هفتم : با پیگیری این ماموریت ، ما به کشف دریافت ها و الهامات درونی هدایتگر خود نائل می شویم و اگر تنها تعبیرات مثبت را در نظر بگیریم ، جریانی از رویدادهای همزمان درهای موفقیت در این ماموریت را خواهد گشود .
بصیرت هشتم : آن هنگام که تعدادی کافی از ما در این جریان تکاملی قرار گرفتیم و همواره در حال دادن انرژی به اطرافیانمان برای ظهور – خود برتر – آنها هستیم ، فرهنگ جدیدی بنا می کنیم که در آن جسممان حتی به سوی درجات بالاتری از پویایی و احساس ، سیر خواهد کرد .
بصیرت نهم : از این طریق ، ما در سفر طولانی تکامل هستی کا از انفجار بزرگ آغاز شده و تا مقصود غایی حیات ادامه دارد شرکت خواهیم کرد تا نسل به نسل با پویاتر کردن جسممان به بهشتی که عاقبت خواهیم دیدپاگزاریم
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
مولانا عاقبت به این منزل راه یافت
خود دانیم ...
سلام
خوبی کوچولو
خدا حفظش کنه یه نمه شبیه خودتونه
در روزگاری که لبخند آدمها به خاطر شکست توست، برخیز تا بگریند...