چشمم را بسته اند،
حالا،
پنجره ای به دیوار باشد یا نباشد.
سه در چاری با خانه های حل نشده.
مردی میان ستونهای عمودی از قلم افتاده
و گوشواره هایی که افقی به سنگ سیاه پیوند خورده اند.
چیزی برای از دست دادن نمانده است.
سلول به سلول،
چشم های مست،
مست های کور.
سلام
خیلی وبلاگ خوبی داری
ازت خوشم اومده
راستی اگه دوست داری آمارت را بالا ببری بیا توی وبلاگم
منتظرتم
قربانت
بازهم بهت سر میزنم.خیلی کارت بیسته
[نیشخند][قلب]
سلام
خیلی وبلاگ خوبی داری
اگه دوست داری امارت بالا بره بیا و سایتت را در موتور جستجوی ما ثبت کن!
برای اینکار کافیه سایت خودت را جستجو کنی آدرسشو! به همین راحتی!
...
دوست خوبم
خیلی خوشحالم که برگشتی
بایدمقاوم سبزبود
زندگی صبوری وعشق است فقط همین فقط وفقط.....
خوبی . آقا نمی بینیمت؟ ستاره سهیل شدی کچل! اتفاقی وبتو دیدم . زیباست هر چند از شعر و شاعری چیزی بارم نیست اما حس خوبی داره اینجا.
از تو و دیگران بیشتر انتظار میره برای ترویج مهربانی. بیشتر باش. بیشتر نزدیک شو . و به همان اندازه دورتر از زشتی ها. هرگز مباد تجلیل از ریا و تملق.
بیشتر باش . مهندس !
موفق باشی
و من همیشه می سوزم
شعرهات یه جورایی منو به یاددکتربراهنی می اندازه.
به وبلاگ ماهم یه سری بزنین
مست های کور ....
کور های مست .....
چه غوغایی است پشت پنجره های امید......!!!
.....
زیبا بود ..... مرسی بنیامین ارزشمند
سلام دوست من
زیبا بود و دلنشین
با افتخار منتظر نظرات شما هستم
سلام بنیامین
عالی بود
دقت کردید ما ملت به چه چیزای مهمی دقت می کنیم ؟ مثلا...[ناراحت]
ممنون دوست
[گل] دکتر علی شریعتی :
هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود و یکی چگونه می توانست باشد؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست
و خدا کسی که احساسش کند نداشت
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آن را ببیند
خوبی ها همواره نگران که آن را بفهمد
و زیبایی همواره تشنه دلب است که به او عشق ورزد
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد
و غرور در جستجوی غروری است که آن را بشکند
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور
اما کسی نداشت
و خدا آفریدگار بود
و چگونه می توانست نیافریند
زمین را گسترد
و آسمان ها را بر کشید
کوهها برخواستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند و طوفان ها
برخاست و صاعقه ها در گرفت و باران ها و بارانها و بارانها
گیاهان رو ییدند و درختان سر به هم دادند و مراتع سرسبز پدیدار گشت و جنگلهای
خرم سر برداشتند، حشرات بال گشودند و پرندگان ناله برداشتند و ماهیانخرد سینه دریاها را پر کردند
و قرن ها گذشت و می گذشت و درختان گونه گون ، گل های رنگارنگ و جانوران
<< در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود>>!
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود
و با نبودن چگونه تونستن بود؟
و خدا بود و با او عدم بود.
و عدم گوش نداشت
حرف هایی هست برای گفتن
که اگر گوشی نبود نمی گوییم
و حرفهایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سربه ابتذال گفتن فرود نمی آورد
حرف های خوب و بزرگ و ماورایی همین هایند
و سرمایه هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد
حرفهای بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند
کلماتش هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند
اینان در جستجوی مخاطب خویشند
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند روح را از درون به آتش می کشند و هر لحظه حریق های دهشتناک و سوزنده ای دردرون می افروزند.
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت
درونش از آنها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
و خدا بود و عدم
جز خدا هیچ نبود
در نبودن نتوانستن بود ، با بودن نتوان بودن
و خدا تنها بود،
هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت.....[گل]
عاشقانه هایم را غمگین میکنم
در سرزمینی که مرده هایش را بیشتر دوست دارم
و غم را چون فرزند میشناسد
نه
من فرزندی نداشته ام
گلی نیز نکاشته ام
خاک علیه من شهادت خواهد داد
همینطور دستهایم
دیروز
کوکب ای باغچه را
برای خاک تو چیدم
-
-
-
-
سه در چاری با خانه های حل نشده
چشم های مست،
مست های کور.
-
-
-
کار زیبایی بود
بدون کم و کاست
-
-
-
هیس... هیس ... بیاین بالا ، شوهرم خونه نیست ، دخترم خوابیده
سلام به روزم با یه داستان. منتظرم