شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« مومیایی »

 

 

مرا در اهرام چشمانت  

                                  مومیایی کن

 

بگذار موسی و خدایش 

                                   ببینند

 

ناز تو 

           با ایمان فراعنه چه کرد ...

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
من جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:56 ب.ظ http://mymadhouse.blogsky.com

فوق العاده بود.

من شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:25 ب.ظ http://mymadhouse.blogsky.com

راستی من اون پستی رو که اون پایین نوشته بودی تو مسنجر سند تو آل کردم. یادم نبود قبلش اجازه بگیرم. خیلی به دلم نشست. البته آخرش نوشتم که شعر از شماست. مشکلی نیست؟

ایرادی نداره
شما هم موفق باشید ...

آینازیلان سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ

در دل نوشته ای خواندم ...اولین قرارمان زیرباران بود
خیس شدیم….جوانه زدیم… شکفتیم
باران می بارید واشکهای مانیز
درچشمان هم… گم شدیم
اوگفت:… باران چه زیباست
ومن گفتم: اما نه به زیبایی چشمان تو
بوسه درزیرباران چه دلچسب بود
ودریک روزبارانی ازهم جداشیدم
ازمن پرسید: دوباره کی همدیگررا می بینیم؟
با اندوه گفتم : وقتی که باران آمد…..
هوا چه شفاف وپرستاره شده است
پس کی باران می آید؟؟؟؟؟؟ کی؟

و بعد از خواندنش ....آهی کشیدم گفتم باران ....همه عاشق بارانند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد