روی نگاه خیره ات مکث می کنم
دستانم می لرزد
قبل از اینکه به خودت بیایی ،
در آغوش منی
سومین سالگرد ازدواجمان نزدیک است
دوست داشتم در لباس عروسی ببینمت
یادت می آید ؟ خیلی اتفاقی به هم برخوردیم
خیلی اتفاقی مادر شدی
توی خانه ای که بهشت
زیر شیروانی اش هم نمی شد
ببین حالا با وُدکا به استقبالت آمده ام
دستان گرم و ظریفت را دور کمرم حلقه کن
توی گوشم « دوستت دارم » را آرام زمزمه کن
دلم برای یک رقص اسپانیولی تنگ شده
پاشو عزیزم !
تو را به خدا پاشو این کفن اصلاً به تو نمی آید ...
سلام.شعر پاشوت خیلی قشنگ بود.منتظر شعر های جدیدترت هستم.موفق باشی.
شعرات قشنگه حیف که کسی نظز نمیده راستی چرا؟
دوست عزیز سلام
شعر های قشنگی نوشتی ولی من خیلی متوجه نشدم
منظورتون از شعر پاشو چی بود واقعا زندگی خودتونه؟
الهی بمیرم.چه غمگین.کاش منم اون موقع مرده باشم