دوباره آذوقه میخواد مورچه چشمای سیات
چشام که حرفی ندارن دونه میشن تو خاک پات
طول زمستونو واست دستامو هیزم میکنم
بنداز تو آتیش تنت که سرما رو گم میکنم
خونه من لونه تو می خوام یکی باشه دوتاش
میخوام به لبهام برسن لبای تو یواش یواش
وقتی که بین بازوهام می لرزه کلبه تنت
می خوام که گم شم تا ابد تو جنگل پیرهنت
عاشق تو بی کلکه تا ته دنیا پایته
شبی که با تو زنده شه یک شب بینهایته
بیا و با شیطنتات رابطمونو جون بده
حجاب ابرو پس بزن آسمونو نشون بده
اینجوری باز نیگام نکن خوب منومی شناسی عزیز
مثل همیشه ساقی شو رو تن من عرق بریز ...
خوب فکر میکنم زیاد با شعرای قبلیت فرق نکرده همونایی که تو شب شعرشی دانشگاه میخوندی
موفق باشی
سلام
شب شعر یادت نره .
سلام
شعرت زیبا بود .... با احساس بود
موفق باشى
اینم قشنگه ولی هیچکدم تا حالا خود کشی نمی شه