در شرجی چشمانت
تصویر شکسته یی از من
بر سینه بلورین اشک
حدیث تکرار رنج است
و من در اندیشه خواب پلکهایت
مکافات عشق را به شکنجه می نشینم
شاید روزی باورت شد
پشت این بلوای لبخند ، یک مرد می گرید ...
اگر امشب مرگ من پلی ست برای فتح آرزوهایت ،
مرا بر صلیب عشقی ناکام با تیغ بدرقه کن
ولی هرگز ،
طفل خاطراتمان را مسپار به نامادری نفرت...