سیاه سفید
از همان اول هیچ کاکا سیاهی وجود نداشت
تا شیطان شیطنت کرد
و قاطی گِل های خدا مرکب پاشید
عدالت جیره بندی شد
گوشت بی مزه ی کودکان سیاه دلِ کرکس ها را زد
فرمانده سیگارش را
روی عاج فیل های ماده خاموش کرد
دندانهای شیری بچه های سفید طلا شد
سالها گذشت و زندان در ماندلا حبس شد
و بوای آفریقا پوست انداخت
بوی نان حتی تا سرخهای آمازون رفت
اما هنوز هم نیویورک تایمز تیتر می کند
کاکا سیاه ته صف ...
عکستون قشنگه
وقتی پرنده ای کنار تو در قفس بال بال می زند و خود را به دیوار قفس می کوبد نمی توان خاطری آسوده داشت یا باید او را آزاد کنی یا برقساوت قلب خود نفرین بفرستی.
زندگی دوست داشتن داشتنی هاست نه داشتن دوست داشتنی ها
با سلام متقابل
تشکر از حضورتان و به امید دیدار در جلسات بعدی
گناه
چه دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
...خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاسفدریکو گارسیا لورکا
اول
من با لحظه ها گم میشم توی یه عالمه خورشید که دارن آروم آروم دل منو میسوزونن
آره گم میشم بین مردمی که اصلا هم دبگر رو نمیشناسن اصلا نمیدونن آدم کیه چیه آدم چی هست . بین آدمان .
دیگه ادما زمان رو هم گم کردن فقط عجله میکنن تا خورشید نرفته استفاده رو از اون زمان ببرن فقط لحظه براشون مهمه.
یه روز پاشو برو میدون شهرتون بین آدما. مثل مورچه ها این ور اون رو میرن راه میرن راه میرن . آره کار دارن کار دارن . اما اگه یه ذره دقت کنی میبینی فقط به یک چیز فکر میکنن به یک چیز نگاه میکنن. اطرافیان رو سبب روزی خودشون میدونن . مردم نمیبینن . فقط دویدن دویدن تا به شب برسن و اون روز مثل روزهای مکانیکی دیگشون بگذره و شب مثل یه گوشی موبایل شارژ بشنو واسه تکراری از روزهای معمولی خودشون راه برن راه برن . راه میرن پشت میز. راه میرن پشت فرمون ماشین . راه میرن راه میرن مثل ساعت که عقربه هاش همیشه از روی یک عدد تکراری به تکرار رد میشه و میگذره آره راه میرن راه میرن.
این حقیقتی است زیبا و دوست داشتنی.