سلام.......... --------------------------- بیحال تو تخت خیالاتم شیرجه میزنم خیلی داغم شاید هوا گرمه نه بهمن ماه اینهمه برف پس من تب دارم تو نیستی دستام میرن بین پاهام به یاد تو ............ وای بیا بذار لبهام شهوت رو حس کنن من خود گناهم از گناه نگو من خود شیطانم دستام میرن بین پاهام ..................... بخشی از داستان خیالهای کثیف از خودم
یه حرف تازه یی بزن بد نبود قلمت در پناه حق باشی شیطان عزیز ...
و من به حرمت نگاه تو /سکوت می کنم/و در سکوت لحظه های خود زنده می شویم/به یاد نور و عشق و زندگی/سجده می کنم به پیشگاه حرفهای تو/و تو/سکوت می کنی/و من/به حرمت سکوت تو حرف می زنم
دوم باید روزی رو معلوم کنیم برای تعیین اینکه، توی دنیای خاکی کارنامه ما خوب شده یا بد. ما برای خودمون هم باید یه پایان داشته باشیم مثل روزهای هفته که جمعه پایانش. روزی با صبح آرام ولی بعد از ظهری دلتنگ و خفه. بشینیم ، تموم کنیم ، فکر کنیم ، تجسم کنیم ، کجا گوشه تاریک از دل کوچیکمون اونجا که همیشه ساکت میشینیمو شاید با خفگی گریه میکنیم. داد میزنیم . با مشت میکوبیم به دیوار دل سنگمون . آره همونجا تموم کنیم که آخر، امروز پایانه ما چی شد. فکر کنیم که با خودمون هم رو راست بودیم . به خودمون دروغ گفتیم. خودمونو خر کردیم. تجسم کنیم که همه چه جوری ما رو میبینن. فرشته ایم ، حیوونیم ، سنگیم ، واسه خودمون همیشه یه پایان با قیامت داشته باشیم. قیامت به رنگ مشکی مایل به فرمز از آتش.
سلام..........
---------------------------
بیحال تو تخت خیالاتم شیرجه میزنم
خیلی داغم
شاید هوا گرمه
نه بهمن ماه
اینهمه برف
پس من تب دارم
تو نیستی
دستام
میرن بین پاهام
به یاد تو ............
وای
بیا
بذار لبهام شهوت رو حس کنن
من خود گناهم
از گناه نگو
من خود شیطانم
دستام میرن بین پاهام
..................... بخشی از داستان خیالهای کثیف
از خودم
یه حرف تازه یی بزن بد نبود قلمت در پناه حق باشی شیطان عزیز ...
دولت هایی از میان رفتند
اما دیدگان من هنوز
به صحرا وستارگان دور دور چشم دوخته اند
سلام.....
با اجازه من لینکتو گذاشتم تو وبلاگم تو هم اگه دوست داشتی بذار
نجوایی از سوی تونگاهی کوتاه از تولبخندی بر لبان زیبایت
و من خود را غرق در عشق
و من به حرمت نگاه تو /سکوت می کنم/و در سکوت لحظه های خود زنده می شویم/به یاد نور و عشق و زندگی/سجده می کنم به پیشگاه حرفهای تو/و تو/سکوت می کنی/و من/به حرمت سکوت تو حرف می زنم
دوم
باید روزی رو معلوم کنیم برای تعیین اینکه، توی دنیای خاکی کارنامه ما خوب شده یا بد.
ما برای خودمون هم باید یه پایان داشته باشیم مثل روزهای هفته که جمعه پایانش.
روزی با صبح آرام ولی بعد از ظهری دلتنگ و خفه.
بشینیم ، تموم کنیم ، فکر کنیم ، تجسم کنیم ، کجا
گوشه تاریک از دل کوچیکمون اونجا که همیشه ساکت میشینیمو شاید با خفگی گریه میکنیم. داد میزنیم . با مشت میکوبیم به دیوار دل سنگمون . آره همونجا
تموم کنیم که آخر، امروز پایانه ما چی شد.
فکر کنیم که با خودمون هم رو راست بودیم . به خودمون دروغ گفتیم. خودمونو خر کردیم.
تجسم کنیم که همه چه جوری ما رو میبینن. فرشته ایم ، حیوونیم ، سنگیم ،
واسه خودمون همیشه یه پایان با قیامت داشته باشیم.
قیامت به رنگ مشکی مایل به فرمز از آتش.
چه قدر بوسه دوست داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گذشته از شوخی اینم نصف شو فهمیدم.نگی خنگم ها شاید بچه ام.چند سالته؟ من ۱۹ سالمه