شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« شکسته در خود »

 

تمام عمر را رنجیدیم

 

با هراس هایی که با ما زاده شده بود

 

و اینسان در آرزوی شورها و آوازها

 

سازهای ناکوک را زخمه زدیم و گریستیم

 

ما را با شکسته ی خودمان تنها گذاشتند

 

آن زمان که الفبای آینه را آموختیم

 

آه یلدا ! دیرین شکوه شب ایرانم !

 

ما را خیال تو عاشقانه تر است ، 

 

 تا بفریبدمان خورشید کاغذی

 

به نام مقدس روز ...

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نینا سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:37 ب.ظ http://yerahgozartanha.blogsky.com

سلام سلیت قشنگی داری

نل دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:25 ق.ظ

پنجم
من مثل یک برگ زرد پاییزیی هستم که خودش رو برای رسیدن به مرگ آروم آروم از درخت جدا میکنه و یواش یواش پایین میاد تا روی زمین پارک یا شایدم کنار جوب یا پیاده رو زیر پاهای آدمها خورد و ریز ریز بشه و تو پاییز یک پایان خوش رو رقم بزنه.
پایان هر ستاره---------روزی نو و دوباره--------روزی به رنگ آبی
انگار ستاره خوابی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد