« سقوط »

 

 

تو را صدا می زنم ، میان زجر و خواهشم

ببین صلیب می شوم ، تو را به دوش می کشم

تو را که بی رمق شدی ، در انتظار روشنی

تو را که کیج و گنگی و ، شبیه سایه با منی

سراب حرف تازه یی ، برای چشم ما نبود

کسی ستاره را از این ، شب سیاه ما ربود

من و تو درد مشترک ، عذاب آخر الزمان

ببین سقوط می کند ، کنار درد ما جهان

برای ریشه های ما ، یکی ندای چشمه بود

تبر به دوش عاشقی ، که سوگ مرگ می سرود !

خرابه های شهر ما ، پر از جنون و التهاب

سکوت تو امید من ، شده حباب در حباب

روایتی که از ازل ، برای ما خدا شده

به نام عشق آمد و ، شبیه زخم وا شده

تو را صدا می زنم ، مقصر نیامده

برای خاطر خدا ، جواب بهتری بده