انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است خوابهای سوخته پیش از این هم تعبیر شده اند ما به آرامش بیشتری نیاز داریم برگرد به فصل بی هویت سگ های شکاری و سقوط لک لک هایی که به گلوله های مشقی دل خوش کرده بودند ما رد تمام سبز ها را گرفتیم تا سرخی گلوگاه چشمانی که تن یونیفرمها را می لرزاند و ستاره هایی که بی افتخار می افتادند و خورشید که در مدار صفر به بن بست خورده بود بر گرد به عقب این کابوسها تعبیرشان تنها آونگیست که بر مغز متفکر ساعت می کوبد ... |