« پیوند »

 

 

عشق حرف تازه ای نیست

 

احساس می کنم نیل در سینه ام به خروش در آمده

 

صبحگاه در بسترم

 

خورشیدی آرام گرفته

 

خورشیدی که با جادوی سر انگشتانش زمینم را آباد می کند

 

وموهای یریشانی که از طوفانی شبانه سخن می گویند

 

عشق حرف تازه ای نیست

 

حتی عقربه ها هم دوست دارند به عقب برگردند ...