« من از دریا آمد ه ام »

 

 

 من از دریا آمده ام

 

مهم نیست که ساحل

 

از همبستری کسالت بار با موج خسته است

 

من از دریا آمده ام و توشه ام تنهایی ست

 

 

کسی با من چیزی بگوید

 

از خورشید هایی که نیامده غروب میکنند

 

اینجا بر شنها جا پای دخترانی است

 

 که با آوازشان خرچنگها را

 

به رقص ضیافت مهتاب می خوانند ...