« طوقی »

 

 

 

از روزی که یادمه عزیز خونه بودم

 

کفتر طوقی تو یکی یه دونه بودم

 

وقتی بهم می دادی با مهربونی دونه

 

از حسادت می مردن کفترای تو لونه

 

تا اینکه عاشقم کرد یه روز کفتر چاهی

 

دشتو بهم نشون داد یهو شدم هوایی

 

گریه می کردی وقتی پریدنم رو دیدی

 

مثل تموم دوستام کاش پرامو می چیدی

 

کفتر چاهی اما بعد دو روز ولم کرد

 

من با تو هر چی کردم اونم با این دلم کرد

 

برگشته طوقی تو بگذر از اشتباهم

 

پیش نگات عزیزم حسابی رو سیاهم

 

میون باد و سرما یخ زده پای خسته م

 

نداره نای پرواز بال و پر شکسته م

 

کفتر بارون زده م سینه اتُ آشیون کن

 

سقفی واسم نمونده دستاتو سایه بون کن ...