« نفت »

 

گله نمی کنم

 

از اینکه حتی نفت برای خوردن نیست

 

و این پوست بوفالو هم

 

دیگر سرمای تنم را نمی گیرد

 

وقتی کودکی را

 

شکلات یک سرباز فریب داد

 

باورم شداصالتا گاوچران نبودیم

 

حالا تفاله های جنگ مانده اند

 

و پدرانی که حسابی غنی شده اند

 

و مادرانی که پستانشان گاز سوز شده

 

حتی روزنامه نگاران هم دو دستی سرشان را تیتر کرده بودند

 

من بارها با دو تا چشم خودم دیدم

 

که شاعره یی ویار بود

 

و هی گلوله می خورد

 

بی آنکه بداند

 

در این حوالی حتی سگی آبستن نمی شود

 

دوست دارم

 

مین های ضد نفر را

 

از این شعر سانسور کنم

 

اما درد عمیق است

 

با سپیده دم پرچمهای افتخار

 

بر افراشته می شوند

 

کنار جسد هایی که

 

چند میلیون سال بعد می شوند نفت ...