« دربند »

 

 

یادش به خیر شبای خوب دربند

 

پاتوق عشق بازی ترانه لبخند

 

آلوچه هاش لبای سرخ یلدا

 

حال و هواش منو می برد تا رویا

 

خیره می شد از پشت دود قلیون

 

عاشقونه به همدیگه چشامون

 

مرده بودم جونم می داد با حرفاش

 

گم می شدم یه وقتایی تو دنیاش

 

بارون می زد سیاهیمو پاک می کرد

 

خنده ی اون غصه هامو خاک می کرد

 

دریا بود و مهربونی میاورد

 

اشکا رو از چشمای خسته می برد

 

اون شبا رو به خاطره سپردم

 

بعد سفر بی اون دوباره مُردم

 

اومدم و یه ردپا گذاشتم

 

ساده بگم دلم رو جا گذاشتم ...