« خاطره »

 

 

دیگر امیدی به آفتاب نیست

 

فصل ها رفتنی اند

 

آرام شاخه های خاطره را بتکان

 

تنها تویی که چون سیب ،

 

سرخ می افتی و تنها منم که می مانم

 

 

کالِ کرمینِ رو به زوال

 

چه فاصله ای بود تا تو ...