« سارا »

 

بغضی نشسته در من، با هر هجای سارا

 

لبریزم از نگاهش، آه ! ای خدای سارا !

 

قرآن زبور و انجیل، تقدیم ِ بر شما باد

 

آیین من یقین است، بر آیه های سارا

 

فرهاد بیستون کند شاید برای شیرین

 

بی هیچ ماجرایی، جانم فدای سارا

 

با آفتاب دستش، روییدم از دل درد

 

سیر تکامل من، با خنده های سارا

 

خوابی لطیف و شیرین، رویای رقص در باد

 

با گیسوان نرم و گندمنمای سارا

 

تا بینهایت ِ عشق هرگز شکستنی نیست

 

پیمان بوسه من، بر لاله های سارا

 

دیشب نماز مغرب، در یک اتاق تاریک

 

وحی یی دوباره نازل، شد با صدای سارا ...