« تهمت »

چقدر محله را بگردم

 

در این شلوغی آدم گیر نمی آوری

 

پدر حسن چند تا زن مال خودش نیست

 

که به منبر می رود

 

قلی توی راه مسجد راک گوش می دهد

 

تازه از شهر برگشته

 

از شهلا خوشکله هیچی نمی گویم

 

که بابا را گاز گرفت

 

و بیچاره مادرم با برق خلاص کرد خودش را

 

اما تو مثل خودت باش

 

جان بابات من را به حساب یک جمله خاله زنکی نذار

 

که دیوار از زیر پایم پریده توی خانه دختر همسایه

 

تو میدانی که به هوای کفتر رفته بودم

 

از بچگی طوقی جمجمه ام را نوک می زد

 

معصومه بره که نیستی شک داری

 

اصلاً من بازی را باختم

 

که تو را ببرم مشهد مقدس ، پایم یاری نداد

 

وقتی مادرت پشت سرمان دعای خیر نخواند

 

باد نامه هایم را برده بود تا گلدسته که خدا بفهمد

 

وقتی دو تا کفتر سینه ات از دستانم دانه می خورد

 

حلقه بهانه است

 

کافیست باور کنی ما محرم به دنیا آمدیم ...