« پاشو »

 

 

روی نگاه خیره ات مکث می کنم

 

دستانم می لرزد

 

قبل از اینکه به خودت بیایی ،

 

در آغوش منی

 

سومین سالگرد ازدواجمان نزدیک است

 

دوست داشتم در لباس عروسی ببینمت

 

یادت می آید ؟ خیلی اتفاقی به هم برخوردیم

 

خیلی اتفاقی مادر شدی

 

توی خانه ای که بهشت

 

زیر شیروانی اش هم نمی شد

 

ببین حالا با وُدکا به استقبالت آمده ام

 

دستان گرم و ظریفت را دور کمرم حلقه کن

 

توی گوشم  « دوستت دارم » را آرام زمزمه کن

 

دلم برای یک رقص اسپانیولی تنگ شده

 

پاشو عزیزم !

 

تو را به خدا پاشو این کفن اصلاً به تو نمی آید ...