« مادر »

 

شیشه نوشابه را می شکنی

 

در سرت همه چیز هایی که نیست

 

کاش پدرت مادر هم نبود

 

که حالا بزگ شدی گریه به تو نمی آید

 

بیست سال کالباس خشک رابطه های خشک

 

و پدری که الکی ، الکلی شد

 

نبوسید مثل توی عکس ، پسر کوچولویش را

 

تمام پنج شنبه ها سر به گور می شوی

 

زانو می زنی کنار اسم مادرت سیر گریه کنی

 

کاش نمی زایید که درد بشوی پوست و استخوان

 

همان توپولی خوشکل مامانی

 

 دلتنگی برای قرصهایی که هزار بار

 

صدایی می گفت نه !  

 

و نیمه شب طعم انگورهایی که در بشقاب می چید

 

کسی که نمی خواهی  بیاوری به رویش می بینی

 

از ستاره توی شب پنجره می آید کابوست رویا شود

 

دوباره صدایت می کند

 

عزیز مادر بوی یواشکی سیگارت تا بهشت آمده

 

پاشو بد نشو برو دریخچال را باز کن

 

برایت الویه گذاشته ام ...