« غریبه در آینه »

  

 

 سَرُ می کوبم به دیوار، تا فراموشی بگیرم

 بهتر ازاینه که روزی، صد دفه بی تو بمیرم

 توی این روزای دلگیر، هیچ کسی دلواپسم نیس

 آخرش دوست دارم رو، سر بریدن با دو تا هیس

 هر کی اومد زیر بارون،  پایه ی درد دلی شه

 جا زدش از ترس اینکه، نکنه پاهاش گلی شه

 سخته وقتی تو هیاهو ، با خودت تنها نشستی

 هیچ کسی نمی پذیره، تو رو اونجوری که هستی

 سخته با دستای روشن، بگن همدست شبی تو

 پس بدی ساده تقاص ِ، جرم یک نفر شبی تو

 حالا که حتی تو آینه، یه غریبه روبرومه

 رد دستای نجیبش، هنوزم روی گلومه

 می خوام از خودم بترسم، تا تو تنهایی نمیرم

 انتقام دیگرونو ، از خودم تنها نگیرم

 بعد تو موندنی نیستم، خودت اینو خوب می دونی

 حالا تصمیم با توئه که، بر می گردی یا می مونی