« جایی برای ما »

 

 خانه با گیوه ی اورامی من خدا حافظی می کند.

 خیابان در من اتفاق ساده ای نیست، 

 با چاله چوله های بدنت وهیچ کس به تو ربطی ندارد.

 می شود گاهی ندیده گرفت  

 و راست کرد صندوق صدقه را  

 کنارآرماتورهای انگشت شده

 توی جیبی با چند عابر بانک بی عابر.

 هر کارگری،

 میدان جاذبه ی تو را دور می زند به امید اینکه

 دوباره پله ها بی برق بالا روند یا تو از خرشیطان

 پیاده شوی، روی اولین روزنامه ی صبحی که  

 هیچ وقت تفاوتش را نفهمیدم. 

 جایی برای سوخت گیری،  

 جایی برای نیم چاشت، جایی داد می زنم  

 جایی، چایی، فرم، تارخ ثبت خودم  

 در بایگانی راکدِ اداره و کوفت و زهر مار را می پیچانم

 و تازه یادم آمد جایی برای شاشیدن سرپایی.

 این کرایه های تصاعدی

 با چشمهایت حساب دیگری دارند.

 صدای گری مور در گوشم خفه می شود

 و تنظیم موجی دراعصابم  روی دامنه فرکانسی تو.  

 بوی نصفه ی فلافل کاغذ پیچ شده   

 با رد قرمزآستین چپ،

 روی دنده افتاده ای.

 گفته بودم آرامبخش هایم،

 هیچ وقت سر موقع به دکه نمی آیند.

 چند روزی ست بی تو به هر جا که می زنم،

 جریمه می شوم با این کمربند شل.