« شانه های خسته »

  

سالهاست فرشته ها،  

 

از شانه های خسته مان کوچیده اند.  

 

دردهای مزمن مان، 

 

از محدوده ی شفای رسولان، بیرون اند. 

 

چشم بندت را باز کن. 

 

دیگرهیچ خواب شیرینی، مجابمان نمی کند. 

 

می دانی نفس نفس ِ جهان،    

 

به قصد نرسیدن مان است.

 

کاش! خدا،    

 

نافمان را با گره ی کور می بست.