شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« نون خشکی »

 

تو کوچه راه می افته ، با یه گاری داغون

 

تو گونی داره همراش ، نون خشک فراوون

 

تو فکر نون شب و ، هف سر عیال و بچه

 

هر چی دارو ندارش ، جا می ده تو یه بقچه

 

از اول خروسخون ، هوار می زنه تا شب

 

« نون خشکیه نون خشکی » ، ازخستگی لبالب

 

موهاش به رنگ گندم ، اون پیرمرد خسته

 

زیر هجوم سرما  ، با قامتی شکسته

 

اومد جلوی خونه ، دیشب مثه همیشه

 

دادش قسم منو که ، نون خشک ندی نمیشه

 

نون خشک می خوای پدرجان بذار برم بیارم

 

این شاخه گل واسه تو ، آخه نوون خشک ندارم

 

نون اضافه  حالا ، مثل  طلای  نابه 

                                      

 شب سیر بخوابی جونم ، دیگه خیال و خوابه

 

دیگه نباش نون خشکی ، تو هم با من داد بزن

 

خشم و درد و نداری ، فقر و تو فرایاد بزن

 

 

« بهشت من »

به تردی ِ بلور یخ ، دو دست آسمانی ات

 

طلایه دار مشرقی ، دو گیس زعفرانی ات

 

لبان سرخ و مست تو انار دانه دانه و

 

نمود صاعقه به شب ، نگاه آنچنانی ات

 

دو سیب سرخ گونه ات، چنان به برف صورتت

 

که حوریان حسد برند ، برابر جوانی ات

 

روان درون هر رگت ، شراب سرخ پرتپش

 

که مستی اش دوباره جان ، و رمز جاودانی ات

 

و تُنگ چینی گلو ، که می برد مرا فرو

 

به شکل بغض کهنه یی ، به سمت بیکرانی ات

 

کمر چو ساق نسترن ،  در ابتدا و دامنت

 

چو هیمه یی سوار ِبر، دو پای خیزرانی ات

 

و سینه ات جهنمی برای مومن تنم

 

عجب بهشت من شده تمامی ِ نشانی ات

 

خدا بهانه می شود ، که غرق ِدر تو گردم و

 

نماز من شکسته ی ، حضور لامکانی ات...

 

ما مست وخراب ورند وعالم سوزیم با ما منشین و گر نه بدنام شوی

سلام!

 

سکوت مقدس رویایت عزیز !

 

ببخش که شکسته شد به سلام 

 

نابجای من ...

 

این وبلاگ منه

 

هر روز خون بالا میاره ...