آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند... واقعا بسیار زیبا و عالی بود. خصوصا : دودی سبز از شمع ها بلند می شود.. و : حتی اگر دیه را نصف کنند باز سر آزادی به تنش می ارزد... موفق باشی.
با سلام وبلاگ کانون عکس بندرعباس راه اندازی شد برای تبادل لینک می توانید در قسمت نظرات پیغام بگذارید امیدواریم تا بتوانیم با همکاری شما دوستان هنر عکاسی در استان را ارتقا داده و شاهد موفقیت عکاسان هرمزگانی در این عرصه باشیم با تشکر کانون عکس بندرعباس http://bndphotoclub.blogsky.com/
منظورم این نبود که نمیخوام نظر بدم. فکر میکنم که برای حرف زدن از شعر استفاده می کنی گاهی انگار ............ الان نمیتونم جمله بندی کنم. گاهی شاعرانگی رو قربانی محتوا می کنی اما شعر شاعرانگی احتیاج داره از بس میخوای کلمات رو کنار هم بچینی نمی دونم. محتواش قشنگ بود. از اینکه زود یه مطلب نوشتی ممنون. یکی از دوستانم که تهران بود گفت وقتی همه آدمها در حال فریاد زدن بودن اون یه گوشه کز کرده بود و فهمید که چه قدر میترسه.
من تهران نیستم. الان فقط دوست دارم یه آه طولانی بکشم. همین و بس.
سرکارخانم پروانه سلام و ممنون که مطالب من رو می خونین دوست دارم چند تا از ( دید شما ) شعر که تازگیا خوندین رو بنویسین واسه ام نمونه ای که شما به راحتی میگین شعره واقعا می خوام ببینم شعر از دید شما یعنی چی و دیگه اینکه دوست دارم هر نوشته ای رو که زاییده ذهنتونه بخوم مطمئنم بسیار نوشتین کاش محرم بودم یا حق
ممکنه شعرهای این شاعر رو بخونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این آدم هم کلی از شرایط میگه اما انگار شاعرانه تره.
آبجی فروغ
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 ساعت 08:06 ب.ظ
سلام خوبی؟ خیلی وقت بود نیومده بودم. چندروز پیشم که اومدم نمی تونستم پیغام بذارم. وبت قبول نمی کرد. دارم واسه بخش شعرهفته ی سایت انجمن شاعران شعر جمع می کنم. سه چهار تا از شعرایی رو که دوسشون و داری و قبولشونم داری واسم بفرست البته اگه دوست داری اونجا چاپ بشه به روزم سر بزن
از آن جایی که به یک اثر به عنوان یک اثر باید نگریست و فقط خود اثر از ارزش خود بگوید نه تاریخ و جغرافیا و علم و فلسفه و عرفان و...
این شعر بر خلاف شعر قبلی یک بیانیه سیاسی ست.شعر دوران مشروطه نیز چنین بود.الان که به عقب می نگریم از عارف ، عشقی،ایرج میرزا و یا شیدا عناصر شعریت شان به دل ما می نشیند.نه شعارهای سیاسی و نگاه آزادخواهانه شان. این نفی این نیست که هنرمند بر بلندای کوهی و به دور از مردم زندگی کند و هیچ نبیند.برای مثال انتقاد و نقد جامعه در شعر حافظ موجود است.اما در لابه لای تخیل و نازک اندیشی اش کهنه که نشده هیچ ، نیش خود را تا کنون حفظ کرده ست.شعر در این جا قربانی تفکر تحمیلی شاعر شده است.گویا شاعر می خواسته کلمه ها را با زور به شعر بقبولاند.با این که شعر در آزادی و رهایی سروده می شود. نگاه یک سویه و بی فراز و نشیب در این جا راه را برای تفسیر چندباره اثر بسته است.و این جاست که اثر هنری به یک مقاله تبدیل شده است.و دیگر شعر نیست. بیش از صد سال است که در دنیایی غرب مدیوم ها را به خوبی شناخته اند.برای مثال دیگر یک نقاش ، مستند سازی نمی کند.این کار را فیلم های مستند انجام می دهند.یا هدف شباهت سازی ظاهری سوژه نیست.این کار را عکس انجام می دهد.یا دیگر در داستان ها بیانیه سیاسی و اجتماعی خوانده نمی شود.این کار را یک مقاله انجام می دهد و...
ای هفت سالگی ای لحظه ی شگفت عزیمت... بعد از تو ما صدای زنجره ها را کشتیم و به صدای زنگ که از روی حرف های الفبا برمی خاست و به صدای سوت کارخانه های اسلحه سازی دل بستیم بعد از تو که جای بازیمان زیر میز بود از زیر میزها
به پشت میزها و از پشت میزها به روی میزها رسیدیم و روی میزها بازی کردیم و باختیم رنگ ترا باختیم ای هفت سالگی بعد از تو ما به هم خیانت کردیم بعد از تو تمام یادگاری ها را با تکه های سرب و با قطره های منفجر شده ی خون از گیجگاه های گچ گرفته ی دیوارهای کوچه زدودیم بعد از تو ما به میدان ها رفتیم و داد کشیدیم زنده باد! مرده باد! و در هیاهوی میدان برای سکه های کوچک آوازه خوان که زیرکانه به دیدار شهر آمده بودند دست زدیم بعد از تو ما که قاتل یکدیگر بودیم برای عشق قضاوت کردیم و همچنان که قلبهامان در جیب هایمان نگران بودند برای سهم عشق قضاوت کردیم... صدای باد می آید صدای باد می آید ای هفت سالگی برخاستم... و آب نوشیدم و ناگهان به خاطر آوردم که کشتزارهای جوان تو از هجوم ملخ ها چگونه ترسیدند چقدر باید پرداخت؟! چقدر باید برای رشد این مکعب سیمانی پرداخت؟! ما هرچه را که باید از دست داده باشیم از دست داده ایم ما بی چراغ به راه افتادیم...
آبجی فروغ
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 ساعت 01:17 ب.ظ
1 سلام چقدر سخت شده پیغام گذاشتن واست. تا حالا سه بار اومدم ولی موفق نشدم. به این نتیجه رسیدم که باید کوتاه کوتاه باشه ، پس:
آبجی فروغ
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 ساعت 01:19 ب.ظ
۲ چندتا از شعراتو که خودت دوسشون داری و البته قبولشون داری رو واسم میل کن . واسه بخش شعر هفته ی سایت انجمن شاعران می خوام و بازم البته اگه دوست داری اونجا چاپ بشه.
آبجی فروغ
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 ساعت 01:21 ب.ظ
۳ راستی آدرس سایت انجمن اگه نداریش: www.potry.ir ایمیلمم واست گذاشتم. خبرم کن راستی بیاو شعر آبجیتم بخون.
گل کاشتی با این شعر، واقعا گل کاشتی. آفرین. . .......................... شام غریبان به صرف گلوله...... . ................................. راستی آدرس جدیدم اینه، قبلی فیل تر شد fasaaneh1.blogspot.com
مرتضا نیک
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 ساعت 11:33 ق.ظ
ممنون ممنون به صرف این شعر زیبا
درود بر شما
.
.
دودی سبز از شمع ها بلند می شود
از سگزوزه هیچ خوابی ..هراس نیست..باتوم و بمب فرق نمی کند..همین که تو گفتی:حتی اگر دیه را نصف کنند سر آزادی به تنش می ارزد!!
از اینکه مطلبی نوشتی ممنون.
نمی خوام نظر بدم که شعر خوبیه یا بد.
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
اتفاقا باید نظر بدی
چون برای نظر دادن
اینجا می نویسم
همیشه نظراتت واسه ام با ارزش و محترمه
اگه تهران هستی
مواظب خودت باش
سلامم
نیستم چون حس بودنم نیس
هردو چشمامو میبندم کسی اشکام و نبینه
هستم چون همیشه بیادتون هستم
داداشم غصه نباش من طاقتم خیلی کمه
دل آرام گیرد بیاد خدا
دل آرام باشی در پناه خدا
برام دعا کن
شما ؟
سلام شاه دوماد!!!
آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...
واقعا بسیار زیبا و عالی بود.
خصوصا : دودی سبز از شمع ها بلند می شود.. و : حتی اگر دیه را نصف کنند باز سر آزادی به تنش می ارزد...
موفق باشی.
با سلام
وبلاگ کانون عکس بندرعباس راه اندازی شد برای تبادل لینک
می توانید در قسمت نظرات پیغام بگذارید امیدواریم تا بتوانیم با همکاری شما دوستان هنر عکاسی در استان را ارتقا داده و شاهد موفقیت عکاسان هرمزگانی در این عرصه باشیم
با تشکر
کانون عکس بندرعباس
http://bndphotoclub.blogsky.com/
منظورم این نبود که نمیخوام نظر بدم. فکر میکنم که برای حرف زدن از شعر استفاده می کنی گاهی انگار ............
الان نمیتونم جمله بندی کنم. گاهی شاعرانگی رو قربانی محتوا می کنی اما شعر شاعرانگی احتیاج داره از بس میخوای کلمات رو کنار هم بچینی نمی دونم.
محتواش قشنگ بود. از اینکه زود یه مطلب نوشتی ممنون.
یکی از دوستانم که تهران بود گفت وقتی همه آدمها در حال فریاد زدن بودن اون یه گوشه کز کرده بود و فهمید که چه قدر میترسه.
من تهران نیستم. الان فقط دوست دارم یه آه طولانی بکشم.
همین و بس.
این آدمها جز به منافع خودشون به هیچ چیزی اعتقاد ندارن.
چه جوری میتونن انقدر راحت خون بریزند و انقدر راحت زندگی کنند.
سلام.واقعا لذت بردم.
ممنون که سر زدید.
سرکارخانم پروانه سلام
و ممنون که مطالب من رو می خونین
دوست دارم چند تا از ( دید شما ) شعر که تازگیا خوندین
رو بنویسین واسه ام
نمونه ای که شما به راحتی میگین شعره
واقعا می خوام ببینم شعر از دید شما یعنی چی
و دیگه اینکه دوست دارم هر نوشته ای رو که زاییده ذهنتونه بخوم
مطمئنم بسیار نوشتین
کاش محرم بودم
یا حق
سلام اول راجع به شعر پایینی( نذری های چشمانت ) بگم که : غیر از (ای وصله
سیاه آسمانی من ...)که شعر را یکباره دچار افت کرد و به زمین زد باقی جاها را
دوست داشتم
و خاطره ها تنها سکسکه های مدامند ... برایم بسیار جالب بود یا
انگار کسی خرمای این ارتباط را از پیش خیرات کرده بود
خیلی عالی بود
دیگه مگه ما (مخاطب) از شعر چی می خواد آفرین
به هر حال از این شعرخوبی که گفتی
ممنون
در مورد شعر دوم:اومدی یه سری عناصر ادبی مثل : شعر - کلمه - ضمایر - صیغه
غایب و حاضر و... را بدون هیچ زحمتی به فضایی که از قبل اون رو برای خودت سوژه
کردی و به صورت کاملا کوششی و بهتر بگم ساختگی اون ها رو شعر کردی
مطمعن باش یه شعر با مولفه های سیاسی در یک فضای محدود در یک زمان فوق
العاده گذرا مورد توجه قرار می گیره و کاملا دوره ایه
پیشنهاد میکنم به سرودن در همین حد دراین موارد بسنده کنی واستعداد عزیزت رو
کمی برای خودت وبرای شعر خرج کنی
سلام آقای جوادی
از نظری که برای امیر ارسال کردی بسیار سپاس
امیر همین که از مدرسه اومد ونظر شما رو خوند اصرار داشت که وبلاگ شما رو ببینه
عکس های شما رو هم دیدیم و برای هر دوی ما جالب بود
بدرود
تا بعد
سلام
کار خوب و با حسی شده
http://serkherika.persianblog.ir/
ممکنه شعرهای این شاعر رو بخونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این آدم هم کلی از شرایط میگه
اما انگار شاعرانه تره.
سلام
خوبی؟ خیلی وقت بود نیومده بودم. چندروز پیشم که اومدم نمی تونستم پیغام بذارم. وبت قبول نمی کرد.
دارم واسه بخش شعرهفته ی سایت انجمن شاعران شعر جمع می کنم. سه چهار تا از شعرایی رو که دوسشون و داری و قبولشونم داری واسم بفرست البته اگه دوست داری اونجا چاپ بشه
به روزم
سر بزن
از آن جایی که به یک اثر به عنوان یک اثر باید نگریست و فقط خود اثر از ارزش خود بگوید نه تاریخ و جغرافیا و علم و فلسفه و عرفان و...
این شعر بر خلاف شعر قبلی یک بیانیه سیاسی ست.شعر دوران مشروطه نیز چنین بود.الان که به عقب می نگریم از عارف ، عشقی،ایرج میرزا و یا شیدا عناصر شعریت شان به دل ما می نشیند.نه شعارهای سیاسی و نگاه آزادخواهانه شان.
این نفی این نیست که هنرمند بر بلندای کوهی و به دور از مردم زندگی کند و هیچ نبیند.برای مثال انتقاد و نقد جامعه در شعر حافظ موجود است.اما در لابه لای تخیل و نازک اندیشی اش کهنه که نشده هیچ ، نیش خود را تا کنون حفظ کرده ست.شعر در این جا قربانی تفکر تحمیلی شاعر شده است.گویا شاعر می خواسته کلمه ها را با زور به شعر بقبولاند.با این که شعر در آزادی و رهایی سروده می شود.
نگاه یک سویه و بی فراز و نشیب در این جا راه را برای تفسیر چندباره اثر بسته است.و این جاست که اثر هنری به یک مقاله تبدیل شده است.و دیگر شعر نیست.
بیش از صد سال است که در دنیایی غرب مدیوم ها را به خوبی شناخته اند.برای مثال دیگر یک نقاش ، مستند سازی نمی کند.این کار را فیلم های مستند انجام می دهند.یا هدف شباهت سازی ظاهری سوژه نیست.این کار را عکس انجام می دهد.یا دیگر در داستان ها بیانیه سیاسی و اجتماعی خوانده نمی شود.این کار را یک مقاله انجام می دهد و...
سلام .
احسنت بنیامین . احسنت .
خیلی خوب بود .
موفق باشی .
خداجان خوشگلم، با منی یا با اینها؟
ای هفت سالگی
ای لحظه ی شگفت عزیمت...
بعد از تو ما صدای زنجره ها را کشتیم
و به صدای زنگ که از روی حرف های الفبا برمی خاست
و به صدای سوت کارخانه های اسلحه سازی دل بستیم
بعد از تو که جای بازیمان زیر میز بود
از زیر میزها
به پشت میزها
و از پشت میزها
به روی میزها رسیدیم
و روی میزها بازی کردیم
و باختیم رنگ ترا باختیم ای هفت سالگی
بعد از تو ما به هم خیانت کردیم
بعد از تو تمام یادگاری ها را
با تکه های سرب و با قطره های منفجر شده ی خون
از گیجگاه های گچ گرفته ی دیوارهای کوچه زدودیم
بعد از تو ما به میدان ها رفتیم
و داد کشیدیم
زنده باد!
مرده باد!
و در هیاهوی میدان برای سکه های کوچک آوازه خوان
که زیرکانه به دیدار شهر آمده بودند دست زدیم
بعد از تو ما که قاتل یکدیگر بودیم
برای عشق قضاوت کردیم
و همچنان که قلبهامان
در جیب هایمان نگران بودند
برای سهم عشق قضاوت کردیم...
صدای باد می آید
صدای باد می آید ای هفت سالگی
برخاستم... و آب نوشیدم
و ناگهان به خاطر آوردم
که کشتزارهای جوان تو از هجوم ملخ ها چگونه ترسیدند
چقدر باید پرداخت؟!
چقدر باید
برای رشد این مکعب سیمانی پرداخت؟!
ما هرچه را که باید
از دست داده باشیم از دست داده ایم
ما بی چراغ به راه افتادیم...
سلام .
بروزم .
سلام چوک بستک
خیلی عالی
موفق باشی
با تمام دخترانگی حس صبح
مردانه در انتظارم
تلفن همراهم
پاره ی تنم شده است
آخ که memory ام درد میکند!
.
.
.
منتظرم
با عرض تسلیت
به خاطر کشتار برادران و خواهران بی گناهمان
در ظهر عاشورای محرّم الحرام!!:
وبلاگ «سید مهدی موسوی» بعد شش ماه و اندی به روز شد...
.
با اینها منتظرم:
1- دو شعر جدید که در جای دیگری نخوانده اید
2- متن و شعری از «فروغ» در حال و هوای این روزها
3- محاکمه ی آرمان ها در خیابان (نگاهی به فیلم آخر کیمیایی و چند دیالوگ ماندگار از او)
4- قر دادن زیر تیغ (بررسی وضعیت بیمار تعامل مؤلف و منتقد در ایران)
5- مثل همیشه جملاتی از «شمس» بزرگ!
6- خبرها و لینک هایی داغ از همه جای ادبیات و هنر
7- کنار پله ی تاریک (خبرهایی از برادر ترانه سرا و شاعرم: حسین صفا)
8- ستاره های سربی (غمنامه ای از یک ستاره که دوست داشت خاموش شود)
9- انتقام با طعم سیب زمینی (تحلیلی از وضعیت امروز جامعه ایران)
10- عکس هایی دیدنی از شاعران و دوستان کارگاه و...
و
مثل همیشه گوشه ی دنیا منتظرم
با شعر، با ادبیات، با غم، با عشق...
سلام
خسته نباشید
با غزلی بروزم ومشتاق
1
سلام
چقدر سخت شده پیغام گذاشتن واست. تا حالا سه بار اومدم ولی موفق نشدم. به این نتیجه رسیدم که باید کوتاه کوتاه باشه ، پس:
۲
چندتا از شعراتو که خودت دوسشون داری و البته قبولشون داری رو واسم میل کن . واسه بخش شعر هفته ی سایت انجمن شاعران می خوام و بازم البته اگه دوست داری اونجا چاپ بشه.
۳
راستی آدرس سایت انجمن اگه نداریش: www.potry.ir
ایمیلمم واست گذاشتم. خبرم کن
راستی بیاو شعر آبجیتم بخون.
سلام
زیبا و پر معنا بود دوست عزیز
ممنون از لطفی که به من داشتی
من به همه دست میدم کسی نیست که بگیره حتی دنیا
پیروز باشی دوست خوبم
با سلام خدمت آقای جوادی عزیز، لطفتان در لینک جبران شد.
با احترام محمد آسیابانی
سلام آقای جوادی
نظراتان را خواندم وبرایم محترم است
عالی بود داداشی :)
۹۰ سیاسی در kiyOOsk
http://kiyoosk.blogsky.com
سایه ی باد
اگر در زندگی ام
مردی بوده که دوستم بدارد
به خاطر خرمن طلایی ِ گیسوانم
و عطر ِ مشکسای تنم
(من چون آهو تیز پایم )،
پس خوش خیال
دل به حقیقتِ باد بسته است.
اما اگر هرازگاهی
یا تنها یکبار
مردی بوده که دوستم بدارد
فقط به خاطر اندوهم
وصف ناپذیر و نامعلوم
همچون اندوه فاخته
پس او
دل به حقیقت من بسته و
عاشقانه دوستم داشته است.
از بلاگا دیمیتروا
ماجرای مرا پایانی نبود
در تمام اتاق ها
خیال های تو پرپر زنان می رفتند و می آمدند
و پرندگانی
بال های تو را می چیدند و به خود می بستند
که فریبم دهند
موسی
در آتش تکه های عصایش می سوخت
بع بع گوسفندانی گریان
در فراق شبان گمشده در اتاقم می پیچید
و من تکه تکه فراموش می شدم
بوی پیراهنت چون برف بهاری تمام اتاق ها را سفید کرده بود
عقربه ها مثل دو تیغه ی الماس در مچ دستم برق می زدند
و زمین به قطره اشک درشتی معلق می مانست
ماجرای مرا پایانی نبود اگر عطر تو از صندلی بر نمی خواست
دستم را نمی گرفت و به خیابانم نمی برد
شمس لنگرودی
جیگر فاطی اره [گل]
شاه داماد خیلی تند میری...خطر داره...ولی در هر حال عالی بود
گل کاشتی با این شعر، واقعا گل کاشتی. آفرین.
.
..........................
شام غریبان به صرف گلوله......
.
.................................
راستی آدرس جدیدم اینه، قبلی فیل تر شد
fasaaneh1.blogspot.com
سلام بنیامین خان
عالی بود
انگارشما ابجی زیاد دارینمن دوست مینام