شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« مردی اون بالاها ست »

 

 

سر کشید از پشت ایوون

 

شب میون کوچه هامون

 

سایه ها این ور و اونور

 

مثل آدمای بی سر

 

فکر شوم گربه ی مست

 

اون ور خواب قناری

 

دوس داری داد بزنی داد

 

از چشات هی خون بباری

 

ماه نشسته روی دیوار

 

منم اون بیدارِ بیدار

 

اما تشنه و شکسته

 

مثه کوزه کنج انبار

 

یهو از بالای ابرا

 

یه نفر هی زد که پاشو

 

مهتابو بگیر با دستات

 

توی روشنی رها شو

 

اینجا مرده ها بیدارن

 

مثه زنده های قبراق

 

اونجا آدم میفروشن

 

اونجا قلبا می شه قاچاق

 

شکل لبخندُ بکش باز

 

روی صورتای پرخون

 

بده با شعر رهایی

 

به رگ اون آدما خون

 

اون ابرمرد اینو گفت و

 

مثه یک ستاره افتاد

 

حالا من شورشی شب

 

پا گرفتم مثه فریاد ...

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
کسی منو دوست نداره سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:02 ب.ظ http://www.keleng.blogfa.com

سلام
راستش من خیلی از شعر و شاعری سر در نمی یارم ولی خوندمش قشنگه
موفق باشی

شهرزاد سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:43 ب.ظ http://gapeshoo.blogfa.com/

سلام دوست عزیزم

به روز هستم تشریف بیاورید

ممل چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:52 ب.ظ

سلام . شعر ت خیلی زیبا بود ..دوستدارت ممل.

شهرزاد سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:06 ب.ظ http://gapeshoo.blogfa.com/

سلام بر دوست گرامی.
با داستانی زیبا به روز هستم[خنده] تشریف بیاورید.
شما را هم لینک داده ام.[قلب] شما هم مرا لینک کنید.[قلب]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد