شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شب یلدا مبارک ...

« یلدا »

 

با حس و حال آواز، یک شب کنار ِ یلدا

 

آتش به جانم انداخت، زخم سه تار ِ یلدا

 

بالا بلند من نیست، از جنس درد و پاییز

 

باید که زندگی کرد، در نوبهار ِ یلدا

 

تاج طلای خورشید، ارزانی شما باد

 

من شب پرست و عاشق، با اعتبار ِ یلدا

 

من ذره ذره گشتم، در های و هوی ِدنیا

 

آن هم غبار ِ راه ِ، آن تک سوار ِ یلدا

 

در معبد دو چشمش، شور ِ دعا و عرفان

 

او بی قرار باران، من بیقرار ِ یلدا

 

وایم اگر که روزی، از چشم من بکوچد

 

سر را به سجده سایم، در انتظار یلدا ...

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
هادی شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام بنی جون.
یلدات مبارک.


وایم اگر که روزی از چشم من بکوچد
سر را به سجده سایم در انتظار یلدا...

یاس سپید چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ب.ظ http://www.yasesepid123.blogfa.com

سلام آقای جوادی

مثل همیشه شعراتون عالیه

خاه شوکت دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ب.ظ

شعرهایت پرمعناست دوست دارشما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد