« یلدا »
با حس و حال آواز، یک شب کنار ِ یلدا
آتش به جانم انداخت، زخم سه تار ِ یلدا
بالا بلند من نیست، از جنس درد و پاییز
باید که زندگی کرد، در نوبهار ِ یلدا
تاج طلای خورشید، ارزانی شما باد
من شب پرست و عاشق، با اعتبار ِ یلدا
من ذره ذره گشتم، در های و هوی ِدنیا
آن هم غبار ِ راه ِ، آن تک سوار ِ یلدا
در معبد دو چشمش، شور ِ دعا و عرفان
او بی قرار باران، من بیقرار ِ یلدا
وایم اگر که روزی، از چشم من بکوچد
سر را به سجده سایم، در انتظار یلدا ...
سلام بنی جون.
یلدات مبارک.
وایم اگر که روزی از چشم من بکوچد
سر را به سجده سایم در انتظار یلدا...
سلام آقای جوادی
مثل همیشه شعراتون عالیه
شعرهایت پرمعناست دوست دارشما