بغضی نشسته در من، با هر هجای سارا
لبریزم از نگاهش، آه ! ای خدای سارا !
قرآن زبور و انجیل، تقدیم ِ بر شما باد
آیین من یقین است، بر آیه های سارا
فرهاد بیستون کند شاید برای شیرین
بی هیچ ماجرایی، جانم فدای سارا
با آفتاب دستش، روییدم از دل درد
سیر تکامل من، با خنده های سارا
خوابی لطیف و شیرین، رویای رقص در باد
با گیسوان نرم و گندمنمای سارا
تا بینهایت ِ عشق هرگز شکستنی نیست
پیمان بوسه من، بر لاله های سارا
دیشب نماز مغرب، در یک اتاق تاریک
وحی یی دوباره نازل، شد با صدای سارا ...
سلام.خوبین؟وای خوشبحال سارا.چه قشنگ نوشتی.قول می دم همه رو بخونم
سلام شعر قشنگی بود
سلام .
خیلی خوب می نویسی .موفق باشی .
به من هم سر بزن
سلام پس بستکی نخسته ٬
سارا باید افتخار کنه که این ابیات شعر را تقدیمش کردی ....
** با آفتاب دستش، روییدم از دل درد **
این بیت قشنگ بود به دل نشست ...
شاد و موفق باشی
منتظر حضور سبزتم که بیای و شعر منتظرمو بخونی.زودی بیایا...
سلام
از آشنایی با وبلاگت خوشحال شدم
شعرای قشنگی داری
موفق باشی
سلام
خسته نباشید
یه چیزی توی شعرت دیدم دلم نیومد بهت نگم
چرا از واژه های نامانوس در شعرت استفاده می کنی
تا حالا چند بار انجیل و زبور رو خوندی؟
فرهاد رو از کجا می شناسی تا حالا از نزدیک لمسش کردی
طاعون رو از کجا تجربه کردی
و....
نمی خوام فکر کنید که خیلی ادعای شاعری می کنم فقط می خواستم راهنمایی کرده باشم البته اگه قابل باشم
موفق باشی
وبت بسیار زیباست موفق باشید
دوست عزیزم به وبم سر بزنید و نظر دهید
یک مطلب در مورد وبلاگ نویس هاست
با کمال تشکر
سلام.سلام
خوبی؟؟؟
گفتم بیام یه سلامی بکنم.نگی سر نمی زنم.
موفق باشی.
یاور می کنی.از حفظم این شعر ساسرا تو خیلی دوست دارم آخه.راستی سارا کی هست؟؟؟
veri nice