شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

شعرهای بنیامین جوادی

احساس می کنم هر روز می میرم و فردا کسی با توطئه ای زنده ام می کند ...

« تهمت »

چقدر محله را بگردم

 

در این شلوغی آدم گیر نمی آوری

 

پدر حسن چند تا زن مال خودش نیست

 

که به منبر می رود

 

قلی توی راه مسجد راک گوش می دهد

 

تازه از شهر برگشته

 

از شهلا خوشکله هیچی نمی گویم

 

که بابا را گاز گرفت

 

و بیچاره مادرم با برق خلاص کرد خودش را

 

اما تو مثل خودت باش

 

جان بابات من را به حساب یک جمله خاله زنکی نذار

 

که دیوار از زیر پایم پریده توی خانه دختر همسایه

 

تو میدانی که به هوای کفتر رفته بودم

 

از بچگی طوقی جمجمه ام را نوک می زد

 

معصومه بره که نیستی شک داری

 

اصلاً من بازی را باختم

 

که تو را ببرم مشهد مقدس ، پایم یاری نداد

 

وقتی مادرت پشت سرمان دعای خیر نخواند

 

باد نامه هایم را برده بود تا گلدسته که خدا بفهمد

 

وقتی دو تا کفتر سینه ات از دستانم دانه می خورد

 

حلقه بهانه است

 

کافیست باور کنی ما محرم به دنیا آمدیم ...

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
تیم نقد و بررسی وبلاگها سه‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.naghdeweblog.blogsky.com/

سلام
اگر مایلید در بحثهای ما شرکت کنید :
http://www.naghdeweblog.blogsky.com/

نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ب.ظ http://www.00000088.blogfa.com

نگاه تازه ایست از بعضی از مفاهیمی که به کار برده اید خیلی لذت بردم شاید به خاطر تفاهم نگاهی که در نوشته های شما و خودم یافتم

غزال۱۳ جمعه 4 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.ghnf.blogsky.com

سلام.کی گفته که همه با هم محرمن؟ پسرا راه دیگه ای ندارن.یه جورایی این شعرتو درک نکردم.ببخشید ها اشکال از منه نه از شعرای شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد