سلام رفیق شکه شدم..........خیلی عالی بود هیچ میدونی خیلی شبیه من بود ...... --------------------------- نیش نگاهم ..........باز نمیتونم نادیده بگیرم باز نمیتونم نفسی راحت بکشم میگم کاش کاش لااقل پشت چشمشو نمیبوسیدی همه چی رو خیانت کردی این یکی میشد رمز من و تو
من که به روی خودم نمی آورم٬ گاهی به جای همه ی تنهایی ها لبخند تلخی می زنم که مثلاْ خدا هست و لابد اتفاقی خواهد افتاد انگار نه انگار که اتفاقها سالهاست که فریبت داده اند انگار نه انگار که ترانه های دوستت دارم تنها لبخندی گذرا شده است بر دهان کسانی که می خواهند چیز های دیگری بشنوند همان بهتر که خودت را به کوچه ی روزهای نیامده بزنی ثانیه ها را تا انتهای تنهایی بشمری و به خواب عمیق دوست داشتن بروی
سوم بابام به من میگه برای رسیدن و جلو زدن از این چرخ زندگی مجبوریم بدویم . بدویم تا زیر دستو پای این چرخ ریز ریز و بی آبرو نشیم. مجبوریم تن بدیدم به همه اون چیزی که نمیخوایم . آره این حرفهارو بابام گفته با یه مجبوریم . میبینید چفدر حرفه مجبوریم این حس رو بابام از بچگی داره چون مجبور بوده . اول گفتم نه من مجبور نیستم انقدر میدوم تا برسم به اون چیزی که دیگه مجبور نباشم . خودم بگم . آره نه آره نه بابام راست میگفت ، مجبوریم نشد که من دیگه مجبور نباشم آره منم دیگه مجبورم که مجبور باشم که برسم جلو بزنم .
روم نمیشه ولی می گم نمی فهمم ولی با حوصله خوندم.خدایی کیف کردی همشو خوندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟نظرامم رک رک گفتم.خیلیاش سخته هضم کردنش برام.حتما ایراد از منه.موفق باشی.ممنونم که وبلاگتو به من معرفی کردی.شاد باشی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم
سلام .......
وبلاگ قشنگی داری و خوب هم می نویسی
موفق باشی
سلام سایت قشنگی داری ممنون تو سایت من نظر دادی
سلام رفیق
شکه شدم..........خیلی عالی بود
هیچ میدونی خیلی شبیه من بود ......
---------------------------
نیش نگاهم ..........باز نمیتونم نادیده بگیرم
باز نمیتونم نفسی راحت بکشم
میگم کاش
کاش لااقل پشت چشمشو نمیبوسیدی
همه چی رو خیانت کردی
این یکی میشد رمز من و تو
سلام
سلام
شعرتون عجیبه!
من که به روی خودم نمی آورم٬
گاهی به جای همه ی تنهایی ها
لبخند تلخی می زنم که مثلاْ خدا هست و
لابد اتفاقی خواهد افتاد
انگار نه انگار که اتفاقها
سالهاست که فریبت داده اند
انگار نه انگار که ترانه های دوستت دارم
تنها لبخندی گذرا شده است
بر دهان کسانی که می خواهند چیز های دیگری بشنوند
همان بهتر
که خودت را
به کوچه ی روزهای نیامده بزنی
ثانیه ها را تا انتهای تنهایی بشمری
و به خواب عمیق دوست داشتن بروی
سوم
بابام به من میگه برای رسیدن و جلو زدن از این چرخ زندگی مجبوریم بدویم .
بدویم تا زیر دستو پای این چرخ ریز ریز و بی آبرو نشیم. مجبوریم تن بدیدم به همه اون چیزی که نمیخوایم .
آره این حرفهارو بابام گفته با یه مجبوریم .
میبینید چفدر حرفه
مجبوریم
این حس رو بابام از بچگی داره چون مجبور بوده .
اول گفتم نه من مجبور نیستم انقدر میدوم تا برسم به اون چیزی که دیگه مجبور نباشم . خودم بگم . آره نه آره نه
بابام راست میگفت ، مجبوریم
نشد که من دیگه مجبور نباشم
آره منم دیگه مجبورم که مجبور باشم که برسم جلو بزنم .
روم نمیشه ولی می گم
نمی فهمم ولی با حوصله خوندم.خدایی کیف کردی همشو خوندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟نظرامم رک رک گفتم.خیلیاش سخته هضم کردنش برام.حتما ایراد از منه.موفق باشی.ممنونم که وبلاگتو به من معرفی کردی.شاد باشی